برای تقویم ها هفت سال برای روزگاریک یاد و برای ما یک عمر

برای تقویم ها هفت سال برای روزگاریک یاد و برای ما یک عمر؛از رفتنت گذشت گریزی نبود و نیست خورشید می آید که غروب کند روزها می آیندکه بگذرند آدم ها می آیند که بروند و خاطره ها میمانند که سیاهی مویمان را سپید کنند بعد تو آنچه ماند فضای خانه ایست که همه ی خشتهایش درد میکنند،دردی که در تقویم های کاغذی تغییر نمیشود و نو شدن تقویمها تسکینش نمی دهد دردی که هربار با دیدن تقویمهای لبه تاقچه تازه میشود
هفت سال از اون شب تلخ گذشت
من با تنفر روی دهم اسفند ضربدر میزنم
و تو هنوز به عابران مزارت لبخند میزنی..
دیدگاه ها (۸)

کاش......حتی ، یک بار....لابه لای غم دلتنگی,من...." تو " گذر...

زیبا ترین قسم سهراب سپهری:به حباب نگران لب یک رود قسم، و به ...

چه غریبانه نشستم سر راهت که بیاییچه غریبانه غریبانه نوشتم که...

آقای ناظری کیفتون آماده شدامیدوارم خوشت بیاد عامو

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط