یوسف گمگشته هم روزی به کنعان میرسد

یوسف گمگشته هم روزی به کنعان میرسد
هر چه را خواهی، نخواهی، شک نکن آن میرسد

قصه‌های تلخ و شیرین، برگهای هر کتاب...
غافل از بُعد ِ زمان، آخر به پایان میرسد

میرسد آری نخور غم میرسد فصل ِ بهار
میرسد، اما پس از مرگ ِ زمستان میرسد

منتظر باش و ببین جان کندن ِ سهراب را
نوش دارو عاقبت بر جسم ِ بی جان میرسد

این چنین از ترس توفان در خودت کز کرده ای
چون ندانی قاصدک با دست توفان میرسد

فقر اگر خوب است رعیت را ، چرا از خانه ی...
کدخدا هر روز بوی مرغ ِ بریان میرسد

در عدالت ما که دندان هایمان با هم یکیست
پس چرا بر او چنان، بر ما چنین نان میرسد؟

از نگاه ِ آسمان فرقی ندارد خار و گل..
چون از او باران به روی هر دو یکسان میرسد

شد جوانی حبس در "دیوارهای "کودکی
پشت این دیوارها پیری شتابان میرسد

لذت ساحل نشینی را دریغ از خود نکن
در خیال این که یک موج ِ پریشان میرسد

دست و پایی، گریه ای، کاری بکن ، چون این زمان..
شیر مادر هم فقط بر طفل گریان میرسد

چون که ترس خویش قربانی کنی، قربان شوی
غیر از این قربانی ات از "چشم قربان" میرسد
از کانال من در تلگرام بازدید بفرمائید*
https://t.me/monlightyy/AAAAADwlabGn5JpFx5ds8A