یادش بخیر اون قدیما هر وقت سکه گیرم میومد می ذاشتم زیر کا
یادش بخیر اون قدیما هر وقت سکه گیرم میومد می ذاشتم زیر کاغذ و با مداد مشکی روش می کشیدم ... طرح سکه میوفتاد رو کاغذ ... درسته مشکی بود ولی خود خودش بود ... هم مقدارش ، هم نوشته هاش و هم سال ضرب اون سکه ... من یه دفتر صد برگ پر از سکه داشتم ...سکه هایی که از جنس کاغذ بودن...سکه هایی که باهاش یه پفک هم نمی شد بخری ... سکه های کاغذی من هیچ ارزشی نداشتن چون فقط یه کپی از سکه های واقعی بودن...
حالا وقتی به اون سکه های کاغذی فکر می کنم یاد آدمایی میوفتم که فقط یه کپی از آدمای با ارزش هستن ... مهربونیشون ... رفتارشون حتی عشقشون به واقعیت خیلی شباهت داره ولی دیر یا زود می فهمی واقعی نیستن چون درست وقتی که می خوای باهاشون زندگی و عشق و محبت رو به دست بیاری می بینی هیچ فرقی با همون سکه های کاغذی ندارن ...اونجاست که ذات اصلیشون مشخص میشه و می بینی باهاشون ساده ترین چیزا رو هم نمیشه به دست آورد چه برسه به عشق و زندگی ... یادتون باشه هیچ وقت یه تیکه کاغذ ، هرچقدر هم شبیه ، نمی تونه یه سکه ی واقعی باشه چون جنسشون فرق داره ... اصالتشون فرق داره...
حالا وقتی به اون سکه های کاغذی فکر می کنم یاد آدمایی میوفتم که فقط یه کپی از آدمای با ارزش هستن ... مهربونیشون ... رفتارشون حتی عشقشون به واقعیت خیلی شباهت داره ولی دیر یا زود می فهمی واقعی نیستن چون درست وقتی که می خوای باهاشون زندگی و عشق و محبت رو به دست بیاری می بینی هیچ فرقی با همون سکه های کاغذی ندارن ...اونجاست که ذات اصلیشون مشخص میشه و می بینی باهاشون ساده ترین چیزا رو هم نمیشه به دست آورد چه برسه به عشق و زندگی ... یادتون باشه هیچ وقت یه تیکه کاغذ ، هرچقدر هم شبیه ، نمی تونه یه سکه ی واقعی باشه چون جنسشون فرق داره ... اصالتشون فرق داره...
۷.۲k
۱۸ خرداد ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.