پارت دو رمان کاردشلریم

(:پارت دو رمان کاردشلریم:)



آسیه : دوروک من سیر شدم


دوروک : تو که هیچی نخوردی عشقم



آسیه : امروز زیاد میل ندارم :(



دوروک : نکنه مریض شدییی😢



آسیه : نه بابا دوروک نگران نباش 😊



دوروک : اگه مریض شی چی چون خیلی کم خوردی


آسیه :آچوووو


دوروک :آسیه پاشو پاشو بریم دکتر



آسیه : یه اتسه بود دیگه دوروک



دوروک :نه آسیه پاشو بریم دکتر



در این حین آیبیکه برک و الیف و اولجان
دارن غذا میخورن


آیبیکه : الیف تو اولجان نمبخواین با هم رابطه پیدا کنین؟

الیف ؛ نه همین که دوست باشیم بسه
مگه نه اولجان؟؟

اولجان : من نمی‌دونم 😂


برک : ایبیکه‌ راست میگه خیلی به هم میاین😘


الیف : حالا این موضوع و ول کنین
شما کی قراره ازدواج کنین ؟

برک : اینو از ایبیکه بپرس هی امروز فردا می‌کنه


ایبیکه: تو هم شدی مثل دوروکا عشقم دیدی دیگه وقت پیدا شد ماه دیگه ایشالا میریم برای عقد


برک : من تا ماه دیگه صبر ندارم -ــ-



گوشی اولجان زنگ میخوره


اولجان : عه جانسو زنگ میزنه


اولجان :الو سلام جانسو!!


جانسو : بچه ها کجایین سارپ اومده



اولجان ما اومدیم ناهار. بخوریم آسیه رفته خونه دوروک سوسن و عمر رفتن خونه بخرند ...
تو چرا آنقدر دیر بیداری شدی؟؟

جانسو : از صب یکم طب دارم سارپ اومده دیدنم

یهو دوروک وارد رستوران میشه و میگه بچه ها اسیه مریضه باید بریم دکتر.

اولجان : عههه جانسو هم مریضه پس شاید آسیه از اون گرفته

دوروک: به جانسو بگو اونم بیاد بریم دکتر


آسیه : نه بابا من حالم خوبه جانسو رو ببرین دکتر 😶‍🌫



همه باهم میرن دکتر


دکتر: دخترم تو حالت خوبه

آسیه: دیدی دوروک گفتم چیزیم نیست

دوروک با خوشحالی آسیه و بغل می‌کنه
و همو از لب بوس میکنن که یهو عمو اورهان میرسه

عمو اورهان: بچه ها چیکار میکردین؟😡


آسیه : ع ع هیچی عمو..


عمو اورهان : جانسو مریضه بد شمااااا



آسیه : چیشدهه؟؟


میرن اتاق بغلی میبینن جانسو مریضه

سارپ ناراحت یه جا نشسته


دکتر :, عزیزم فقط دارو هایی که بهت دادم و بخور خوب میشی


جانسو: باشه خانم دکتر
بچه ها بریم خونه


برک :ایبیکه من با تو نمیام دیگه بابات هست


دوروک: منم همینطور آسیه فردا میبینمت


سارپ : آقا اورهان میگم میشه جانسو امروز خونه ما بمونه؟؟

اورهان : 😡😡😡😡


یاسمین : آخه منو جانسو دوستای خوبی هستیم


اورهان :باشه



اورهان : من که می‌دونم به خاطر سارپ می‌ره ☹️



سارپ :خب خب بریم خونه


- - -

سوسن : وای عمر کی اینجا رو دیزاین میکنیم؟؟؟😖😍


عمر: هروقت تو بخوای عشقم :)



سوسن : وای من همین الان میخواممم


عمر : خب پس پاشو بریم وسایل خونه رو بگیریم


سوسن :جدییی


عمر دست سوسن گرفت و سوار ماشین کردش


و رفتن که وسایل خونه رو بخرن


( ادامه دارد)
برای پارت بعد لطفاً لایک کنید😊
دیدگاه ها (۳)

ادیتم از ذغال اخته🤗 #شربت_زغال_اخته#دوعا#دوعا_کورکماز#دوعا_ف...

حقققق#شربت_زغال_اخته#دوعا#دوعا_کورکماز#دوعا_فاتح#شربت‌زغال‌ا...

(:پارت اول رمان کاردشلریم:)معرفی شخصیت ها آسیه و دروک:رل هست...

مصاحبه سیلا در رابطه با سریال امانتاگه اون سریال و دیدید برا...

از حسودی جر بخوریم نه نخنده...#عمر #سوسن #کاردشلریم #یازگی #...

🌙💜یاس مهتابگاهی بعضی لحظه ها بدون هیچ دلیلی قشنگ میشن، مثل ...

پارت ۷ فیک دور اما آشنا

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط