پارت اول رمان کاردشلریم
(:پارت اول رمان کاردشلریم:)
معرفی شخصیت ها
آسیه و دروک:رل هستند
سوسن و عمر :ازدواج کردن
برک و ایبیکه :قراره ازدواج کنند
تولگا و یاسمین :جدا شدن
الیف و اولجان : دوستن
سارپ و جانسو:رلن
بقیه شخصیت های فرعی هستن و معرفی نمیکنم ....
سوسن و عمر تصمیم میگیرن یه خونه ی چوبی خوشگل برای خودشون بگیرن
و برای خودشون زندگی کنند..😊
سوسن:بچه ها من و عمر به تصمیمی گرفتیم ...
اولجان : چیشده نکنه میخواین از استانبول برین؟
سوسن: نه بابا اولجان این چه حرفیه ...
فقط میخوایم یه خونه کوچولو و چوبی بگیریم برای خودمون توی جنگل😄
الیف:خوب اینکه خبر خیلی خوبیه:)
آسیه : زیاد که از ما دور نیست نه ؟
عمر :نه مگه من میتونم از شما دور باشم؟🙂
دروک : آسیه نظرت چیه ما هم یه خونه برای خودمون بگیریم؟
آسیه :دروککک بذار اول من رابطمون و به عمو اورهان بگم😐
دوروک :خب بالاخره که باید بگی من تاقت ندارم عشقم😌
آسیه : حالا.ببینیم چی میشه😜
عمر : عشقم پاشو دیگه ما بریم خونه ببینیم
سوسن :خداحافظ بچه ها بعدا میبینمتون
درو بستن و اومدن بیرون
سوسن :چیشد باز رو آسیه غیرتی شدی؟🙂😏
عمر : خب چیکار کنم 😐
اونا با ماشین برک شدن و رفتن 🫤
ایبیکه : فکر کنم دوباره عمر روت غیرتی شد آسیه 😳
الیف:دقیقا تازه عمو اورهان قبول کنه عمر نمیذاره😕
آسیه :باید یه کاربر بکنیم مگه نه دوروک؟
دوروک :تو میخوای یه کاری بکن من تاقت ندارم سریع ازدواج کنیم بره دیگه😅
آسیه :خب دوروک مگه تو وضعیت و نمیبینی نمیشه دیگه 😕
دوروک : اوکی آسیه بیا فعلا بریم خونه ی ما یه چیزی بخوریم
آسیه :اوکی عشقم💋
ایبیکه : برک پاشو ما هم بریم ناهار بخوریم-
اولجان : ما هم میایم
ایبیکه: اوکی بیاین 😊
سوسن و عمر رسیدن مقصد و خونه هم دیدن
سوسن :وای عمر این خیلی خوشگله
عمر :اره دیگه عشقم من برای تو بهترینا رو میگیرم❤️
سوسن و عمر همو از ل.ب بوس میکنن
و خونه رو میخرن ...
(ادامه دارد)
پارت بعد اگه تا فردا به ۲۰ لایک برسه میذارم
معرفی شخصیت ها
آسیه و دروک:رل هستند
سوسن و عمر :ازدواج کردن
برک و ایبیکه :قراره ازدواج کنند
تولگا و یاسمین :جدا شدن
الیف و اولجان : دوستن
سارپ و جانسو:رلن
بقیه شخصیت های فرعی هستن و معرفی نمیکنم ....
سوسن و عمر تصمیم میگیرن یه خونه ی چوبی خوشگل برای خودشون بگیرن
و برای خودشون زندگی کنند..😊
سوسن:بچه ها من و عمر به تصمیمی گرفتیم ...
اولجان : چیشده نکنه میخواین از استانبول برین؟
سوسن: نه بابا اولجان این چه حرفیه ...
فقط میخوایم یه خونه کوچولو و چوبی بگیریم برای خودمون توی جنگل😄
الیف:خوب اینکه خبر خیلی خوبیه:)
آسیه : زیاد که از ما دور نیست نه ؟
عمر :نه مگه من میتونم از شما دور باشم؟🙂
دروک : آسیه نظرت چیه ما هم یه خونه برای خودمون بگیریم؟
آسیه :دروککک بذار اول من رابطمون و به عمو اورهان بگم😐
دوروک :خب بالاخره که باید بگی من تاقت ندارم عشقم😌
آسیه : حالا.ببینیم چی میشه😜
عمر : عشقم پاشو دیگه ما بریم خونه ببینیم
سوسن :خداحافظ بچه ها بعدا میبینمتون
درو بستن و اومدن بیرون
سوسن :چیشد باز رو آسیه غیرتی شدی؟🙂😏
عمر : خب چیکار کنم 😐
اونا با ماشین برک شدن و رفتن 🫤
ایبیکه : فکر کنم دوباره عمر روت غیرتی شد آسیه 😳
الیف:دقیقا تازه عمو اورهان قبول کنه عمر نمیذاره😕
آسیه :باید یه کاربر بکنیم مگه نه دوروک؟
دوروک :تو میخوای یه کاری بکن من تاقت ندارم سریع ازدواج کنیم بره دیگه😅
آسیه :خب دوروک مگه تو وضعیت و نمیبینی نمیشه دیگه 😕
دوروک : اوکی آسیه بیا فعلا بریم خونه ی ما یه چیزی بخوریم
آسیه :اوکی عشقم💋
ایبیکه : برک پاشو ما هم بریم ناهار بخوریم-
اولجان : ما هم میایم
ایبیکه: اوکی بیاین 😊
سوسن و عمر رسیدن مقصد و خونه هم دیدن
سوسن :وای عمر این خیلی خوشگله
عمر :اره دیگه عشقم من برای تو بهترینا رو میگیرم❤️
سوسن و عمر همو از ل.ب بوس میکنن
و خونه رو میخرن ...
(ادامه دارد)
پارت بعد اگه تا فردا به ۲۰ لایک برسه میذارم
- ۱۰.۸k
- ۲۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط