پارت نهم
پارت نهم
عشق یا نفرت
خوابم برد....
صبحکه پاشدم دیدم رو تختم که یهو اجوما اومد و گفت خانوم گشنتونه که با صدای ارومی گفتم اوهوم که گفت کاراتون کع تموم شد بیایین پایین و غذا بخورین که گفتم اوک و رفتم سرویس بهداشتی که یهو دیدم فاخخخ پریودم چطور یادم نبود اینجا پد نداشتم که یهو چیزی یادم اومد اومدم از سرویس بیرون و به تشک نگاه کردم و وقتی خونارو دیدم داشتم از خجالت اب میشدمممم وای چرا وسط این اوضاع نشتم رو تخت و سرمو تو دستام گرفتم که کوک اومد و تا منو دید گفت چی شده که با ارومی و خجالت گفتم میشه یچیزی بگم که گفت جانم بیب بگو
که گفتم پریود شدم
که خندید و گفت اینکه خجالت نداره بیب میگم برات پد بیارن که گفتم میشه به سانگیو بگی بیاد که گفت چرا که نه که سانگیو با لیا اومدن سانگیو کاریم داری گفتم میدونی چی شدههه من تو این اوضاع پریود شدم زندگی خیلی گوههه که خندید و گفت عههه
لیا هم خندید و گفت پریود شدی الاهیی
با اعصبانیت ساختگی گفتم خنده نداره و خندیدم
که کوک اومد گفت پس مجبورم عروسیرو عقب بندازم
خداراشکررر پریودی دوستت دارم
(جر)
که یه بسته پد و کلی خوراکی بهم داد واییی چقد من خوشحالمم
(اینا خانوادگی شکمو ان سانگیو هم اینجوریه)
رفتم پدارو گذاشتم و با خوشحالی خوراکی میخوردم از بس خوش حال بودم ناخوداگاه کوکو بغل کردم که اونم بغلم کرد و تو هوا چرخوند وایییی الان کل خوراکی هام بالا میاد😂
خب گذاشتم زمینو گفت عههه تو که غذا نخوردی هم بدو پایین غذا بخورر
که با یک لبخند رفتم پایین و سر میز نشتم رو صندلی نشتم که کوک گفتم بیا رفتم پیشش که گفت بشین و به پاش اشاره کرد گفتم نه من رو صندلی راحت ترم که تقربا با داد گفت گفتم بشین ترسیدم و نشتم وایی حس کردم یه چیز بزرگ زیرمه شتتت اونجاشهه بمیرممم
همینجور سعی کردم بیام جلو تر بشینم که کمرمو گرفت و به سمت خودش کشیدم وایی میخواستم غذا بخورم
و دستو بردم سمت چاپستیکا و غذا خوردم که
پایان پارت نهم
عشق یا نفرت
خوابم برد....
صبحکه پاشدم دیدم رو تختم که یهو اجوما اومد و گفت خانوم گشنتونه که با صدای ارومی گفتم اوهوم که گفت کاراتون کع تموم شد بیایین پایین و غذا بخورین که گفتم اوک و رفتم سرویس بهداشتی که یهو دیدم فاخخخ پریودم چطور یادم نبود اینجا پد نداشتم که یهو چیزی یادم اومد اومدم از سرویس بیرون و به تشک نگاه کردم و وقتی خونارو دیدم داشتم از خجالت اب میشدمممم وای چرا وسط این اوضاع نشتم رو تخت و سرمو تو دستام گرفتم که کوک اومد و تا منو دید گفت چی شده که با ارومی و خجالت گفتم میشه یچیزی بگم که گفت جانم بیب بگو
که گفتم پریود شدم
که خندید و گفت اینکه خجالت نداره بیب میگم برات پد بیارن که گفتم میشه به سانگیو بگی بیاد که گفت چرا که نه که سانگیو با لیا اومدن سانگیو کاریم داری گفتم میدونی چی شدههه من تو این اوضاع پریود شدم زندگی خیلی گوههه که خندید و گفت عههه
لیا هم خندید و گفت پریود شدی الاهیی
با اعصبانیت ساختگی گفتم خنده نداره و خندیدم
که کوک اومد گفت پس مجبورم عروسیرو عقب بندازم
خداراشکررر پریودی دوستت دارم
(جر)
که یه بسته پد و کلی خوراکی بهم داد واییی چقد من خوشحالمم
(اینا خانوادگی شکمو ان سانگیو هم اینجوریه)
رفتم پدارو گذاشتم و با خوشحالی خوراکی میخوردم از بس خوش حال بودم ناخوداگاه کوکو بغل کردم که اونم بغلم کرد و تو هوا چرخوند وایییی الان کل خوراکی هام بالا میاد😂
خب گذاشتم زمینو گفت عههه تو که غذا نخوردی هم بدو پایین غذا بخورر
که با یک لبخند رفتم پایین و سر میز نشتم رو صندلی نشتم که کوک گفتم بیا رفتم پیشش که گفت بشین و به پاش اشاره کرد گفتم نه من رو صندلی راحت ترم که تقربا با داد گفت گفتم بشین ترسیدم و نشتم وایی حس کردم یه چیز بزرگ زیرمه شتتت اونجاشهه بمیرممم
همینجور سعی کردم بیام جلو تر بشینم که کمرمو گرفت و به سمت خودش کشیدم وایی میخواستم غذا بخورم
و دستو بردم سمت چاپستیکا و غذا خوردم که
پایان پارت نهم
۷.۷k
۰۴ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.