A mafia man falls in love with an ordinary girl

A mafia man falls in love with an ordinary girl?
#hyunjin #stray_kids #takparty

با پیچیده شدن دردی در سرت،پلک هات رو فشار دادی از درد زیاد،چشم هات رو باز کردی
تاریک بود و همه جارو تار میدیدی چند بار پلک زدی و سپس حالا خوب می‌تونستی همه جارو واضح ببینی.
سرت را چرخاندی و به اطراف اتاقی که توش بودی نگاه کردی؛ با دیدن اتاق خالی‌ای که روی تخت دراز کشیده بودی برات سوال بود که اینجا چیکار میکنی؟!
از روی تخت بلند شدی که درد توی سرت بیشتر شد،دستت را روی سرت گذاشتی و متعجب داشتی به اطراف اتاق دید میزدی
پنجره اتاق باز بود،نور ماه روشنایی ای به اتاق می‌داد از روی تخت پایین اومدی و به طرف پنجره رفتی،از پنجر‌ه‌ی باز به بیرون نگاه می‌کردی.
نمیدونستی اینجا کجاست،یک ویلا با حیاطی منظم و استخر دار بود
با شنیدن صدای مردونه ای سریع سرت را برگرداندی
_ بلاخره بیدار شدی
با شنیدن حرفش،سریع برگشتی و بهش نگاه کردی
یک مرد خوشتیپ و خوش استایل روبه‌روی تو ایستاده بود
از ترس،به عقب رفتی که به پنجره برخورد کردی
نمیدونستی این شخص کیه،اینجا چیکار میکنه!
هیچ جوابی بهش ندادی و با ترس فقط و فقط تماشاش می‌کردی
آب دهنت رو قورت دادی،با چشم های لرزون و ترسیده به چشم های مردونه و کاملا خونسردش نگاه می‌کردی
دوباره با همان لحن و صدا گفت
_ من بهت آسیب نمیزنم ا.ت
واست سوال بود،اون از کجا اسم تورو میدونست ؟!
تمام جرعتی که داشتی رو جمع کردی و با ترس و لکنت زمزمه کردی
+ کی..هستی..
هیونجین نگاهی از سرتا پا بهت انداخت نفسی عمیق کشید و گفت
_ هوانگ هیونجین
چند قدم نزدیکت شد و حالا با چشمایی پر از عشق نگاهت می‌کرد
با هر قدمی که بهت نزدیک می‌شد تپش قلبت بیشتر میشود،نه از روی علاقه و عشق ، تپش قلبی که با شدت داشت میزد،از روی ترست بود
مرد دست مردونه اش رو بالا آورد،با دستش صورت سفید و کوچیکت رو توی دست گرفت و سپس صورتت رو بالا گرفت
با چشم هایی مظلوم به چشم هاش نگاه می‌کردی،چشم‌هایی که مانند چشم های یک گربه‌ی ترسیده بود.
هیونجین با دقت و متمرکز داشت به چشم هات نگاه می‌کرد. بدون برداشتن نگاهی از روی آنها زمزمه کرد
_ چطور..چطور نمیشه عاشقت شد؟!
نگاهش روی چشم هات دقیق تر شد،نمیتونستی نگاهت رو از چشم های مشکی رنگش برداری،انگار توی اقیانوس چشم های این پسر،غرق شده بودی
متوجه هیچگونه از حرف هاش نمیشدی و انگا توی یک دنیای دیگه ای بودی. با بسته شدن چشم هاش و گذاشتن لب هاش روی لب های کوچیکت،به خودت اومدی.
ناخودآگاه دست هات رو دور گردنش آویز کردی و سپس توی بوسه آرامی که شروعش کرده بود،همراهی کردی. انگار اون لحظه مغزهاتون متوقف شده بودند،بدون اهمیت به هیچ چیز دیگری فقط با شوق و اشتیاق همدیگه رو میبوسیدید...
دیدگاه ها (۱۱)

Please love me. Part 1#lino ( know ) #stray_kids #takparty ن...

Please love me. Part 2 ( end )#lino ( know ) #stray_kids #ta...

You have no right to get hot with any boy but me!#lino ( kno...

Hey! Don't kiss our sister so much ! Part 2 ( end )#lino(kno...

ی درخواستی داشتموقتی عضو نهمی، سونگمین هم روت کراشهاینجوری ب...

𝑭𝒓𝒐𝒎 𝒎𝒚 𝒉𝒆𝒂𝒓𝒕 ::part¹⁷ویو جونگکوک"از روی کاناپه بلند شدو فنج...

پارت ۲آهی از کلافگی کشید هه‌سو : منم همینطور جوابی نداشتم تا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط