بنشین برلب این پنجره از دور ببین

بنشین برلب این پنجره از دور ببین!
صحنه حادثه تقدیری
که مرا بی تقصیر
گوشه خانه شکست
سرنوشتم را خوب
به تماشا بنشین
که شقایق هرشب
مرگ هر ثانیه اش را با اشک
تسلیت می گوید
دیدگاه ها (۱)

مشڪل از تلاقے حس من و حال تو بودمن بہ تو دل بسپردمو تو گفتے ...

در خموشی های من ...!یادت چه غوغا میکند ...!

خود را تجزیه کرده امبه چندین نفر....به یک شاعر!یک عاشق ویک د...

رسم زندگی

سلام!حال همه ما خوب استملالی نیست جز گم شدن گاه به گاه خیالی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط