p16
شوگا: باشه خودم میام... بخواطر یه کار خیلی مهم... یه جلسه
ات: اها
رفتیم سمت خونه کلیدو انداختم تو درو بازش کردم، کسی خونه نبود اجوما دخترش مریضه رفته مرخصی
ات: هعی خستم
شوگا: باشه بیا بخوابیم... اتاقت کجاست
ات: بالا
میخواستم برم که دوباره براید بغلم کردو برد اتاقم
ات: خودم پا دارم
شوگا: منم دست دارم تا تو رو بیارم
ات: عع شوگولی
شوگا: شوگولی؟
ات: اره... شوگولی
شوگا:لبخند.... لباستو عوض کن بخوابیم
ات: روتو کن اونور
شوگا: من دیدمت
ات:یونگییی
شوگا: بااشه
لباسمو در اوردم میحواستم لباس خواب بپوشم که شوگا گرفتمو باهم افتادیم رو تخت
ات: د.. داری چیکار می کنی
شوگا: بیا همینجوری بخوابیم
ات: م.. من..
شوگا: هییس... شب بخیر
ات: شب بخیر(لبخند)
بالا تنه ی هر دو مون لخت بود و فقط شلوار پامون بود و بدن لختمون به هم چسبیده بود یجورایی خجالت میکشیدم خواستم ازش جدا شم که محکم تر بغلم کرد
شوگا: کجا میری بیب
ات: بیدار بودی
شوگا: اره،همینجا بخواب خجالت نکش
ات: لبخند... باش
*
*
*
*
یونگی ویو
وقتی بیدار شدم دیدم ات مثل بچه ها تو بغلم خوابه و سرشو گزاشته رو سینم داشتم نگاش می کردم که چشمام رو لبش قفل شد ، یه بوسه به لبش زدم و داشتم نگاش می کردم که یدفعه بیدار شد
ات ویو
با حس خیس شدن لبم بیدار شدم که فهمیدم یونگی لبمو بوسیده
شوگا: بیداری شدی بیب
ات: لبخند... نه هنوز خواابم
شوگا: خنده
از جام بلند شدمو لباس پوشیدم یونگیم همینطور امروز تعطیل بود، رفتیم پایین و باهم صبحونه درست کردیم بعد از صبحونه نشسته بودیم تو حال که
شوگا: بریم بیرون؟
ات: اره... کجا؟
شوگا: بریم ساحل
ات: اخجون اره بریم
یونگی: باشه پس برو حاظر شو
ات:اوک
رفتم اتاقم لباس پوشیدمو (میزارم) موهامو بالا بستم رفتم پایین
شوگا: خیلی خوشگل شدی... بریم
ات: لبخند... بریم
دستمو گرفت رفتیم سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم
وقتی رسیدیم نشسته بودیم رو نیمکت و دریا رو نگاه می کردیم که دستشو گرفتم بردم پیش اب و رفتم تو دریا و بهش اب پاشیدم
شوگا: هی... خودت خواستی
ات: اوخ یادم رفت گربه ها از اب بدشون میاد
شوگا:عع
اونم بهم اب پاشید و همینجور بهم اب میپاشیدیم که یدفعه پام لیز خورد و نزدیک بود بیفتم تو اب که شوگا گرفتم
شوگا: مراقب باش
ات: چسم.. میسی
شوگا: خنده
از اب اومدیم بیرون که یدفعه با یه صدای اشنا سرمو برگردوندم که... اون... اون...
ادامه دارد
بنظرتون کیهههه؟
این پارتو که گذاشتم نیستم تا عصر
گفتم که بدونین
اونموقع پارت بعد عشق ناتنی رو هم میزارم
ات: اها
رفتیم سمت خونه کلیدو انداختم تو درو بازش کردم، کسی خونه نبود اجوما دخترش مریضه رفته مرخصی
ات: هعی خستم
شوگا: باشه بیا بخوابیم... اتاقت کجاست
ات: بالا
میخواستم برم که دوباره براید بغلم کردو برد اتاقم
ات: خودم پا دارم
شوگا: منم دست دارم تا تو رو بیارم
ات: عع شوگولی
شوگا: شوگولی؟
ات: اره... شوگولی
شوگا:لبخند.... لباستو عوض کن بخوابیم
ات: روتو کن اونور
شوگا: من دیدمت
ات:یونگییی
شوگا: بااشه
لباسمو در اوردم میحواستم لباس خواب بپوشم که شوگا گرفتمو باهم افتادیم رو تخت
ات: د.. داری چیکار می کنی
شوگا: بیا همینجوری بخوابیم
ات: م.. من..
شوگا: هییس... شب بخیر
ات: شب بخیر(لبخند)
بالا تنه ی هر دو مون لخت بود و فقط شلوار پامون بود و بدن لختمون به هم چسبیده بود یجورایی خجالت میکشیدم خواستم ازش جدا شم که محکم تر بغلم کرد
شوگا: کجا میری بیب
ات: بیدار بودی
شوگا: اره،همینجا بخواب خجالت نکش
ات: لبخند... باش
*
*
*
*
یونگی ویو
وقتی بیدار شدم دیدم ات مثل بچه ها تو بغلم خوابه و سرشو گزاشته رو سینم داشتم نگاش می کردم که چشمام رو لبش قفل شد ، یه بوسه به لبش زدم و داشتم نگاش می کردم که یدفعه بیدار شد
ات ویو
با حس خیس شدن لبم بیدار شدم که فهمیدم یونگی لبمو بوسیده
شوگا: بیداری شدی بیب
ات: لبخند... نه هنوز خواابم
شوگا: خنده
از جام بلند شدمو لباس پوشیدم یونگیم همینطور امروز تعطیل بود، رفتیم پایین و باهم صبحونه درست کردیم بعد از صبحونه نشسته بودیم تو حال که
شوگا: بریم بیرون؟
ات: اره... کجا؟
شوگا: بریم ساحل
ات: اخجون اره بریم
یونگی: باشه پس برو حاظر شو
ات:اوک
رفتم اتاقم لباس پوشیدمو (میزارم) موهامو بالا بستم رفتم پایین
شوگا: خیلی خوشگل شدی... بریم
ات: لبخند... بریم
دستمو گرفت رفتیم سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم
وقتی رسیدیم نشسته بودیم رو نیمکت و دریا رو نگاه می کردیم که دستشو گرفتم بردم پیش اب و رفتم تو دریا و بهش اب پاشیدم
شوگا: هی... خودت خواستی
ات: اوخ یادم رفت گربه ها از اب بدشون میاد
شوگا:عع
اونم بهم اب پاشید و همینجور بهم اب میپاشیدیم که یدفعه پام لیز خورد و نزدیک بود بیفتم تو اب که شوگا گرفتم
شوگا: مراقب باش
ات: چسم.. میسی
شوگا: خنده
از اب اومدیم بیرون که یدفعه با یه صدای اشنا سرمو برگردوندم که... اون... اون...
ادامه دارد
بنظرتون کیهههه؟
این پارتو که گذاشتم نیستم تا عصر
گفتم که بدونین
اونموقع پارت بعد عشق ناتنی رو هم میزارم
۱۷.۹k
۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.