عشق به توان چند
"عشق به توان چند؟"
P9
ویو هانا
به طبقه هشتم رسیدم
کلید رو انداختم و درو باز کردم
سلام
-سلام
میبینم که پسر خوبی شدی و غذاهاتو میخوری
-مگه من بچم که اینجوری باهام حرف میزنی؟
خب خب شروع کن
-چیو؟
حرفاتو.. زندگیتو
-خب.. ما زندگیه خوبی داشتیم که مامانم دچار بیماری شد من تا صبح کنار مامانم بیدار میموندم بابامم ۱ شب میرسید خونه و مستقیم میرفت میخوابید از بس خسته بود.. وقتی فهمید مامانم سرطان داره همه دکترای کشور و براش آورد بهترین دکترارو.. ولی فایده نداشت چیزی بود که شده نمیشد تغییرش داد این تقدیر بود
مامانت چه شکلی بود؟
یه قطره اشک از چشماش چکید ولی زود پاکش کرد تا من نبینم
-اون خیلی زیبا بود موهای بلندی داشت و همینطور پوست سفیدی مژه های بلند و مهربونیش بود که از همه زیباترش کرده بود
مامان من تو چهل سالگی فوت شد
خیلی جوون بود
-آره درسته
تو بخاطر همین اینجوری شدی؟
-اگه بخوام راستشو بگم نه بخاطر یه چیزه دیگست
چی؟
-چندسال پیش توی دبیرستان یه دختری روم کراش داشت همش میخواست باهام باشه یه شب توی مهمونی مدرسه ای که مست بودم منو برد تو یکی از اتاقا و باهم sکs کردیم خب مست بودم حالیم نبود..
فرداش همچی یادم اومد
اون دختره هم تحدیدم کرد که اگه هر هفته باهاش sکs نکنم فیلم ر•ا•ب•ط•ه رو همه جا پخش میکنه
توهم مجبور شدی هر هفته باهاش باشی؟
-اره خب اون hرزh گولم زد
حتما برات سخت بوده
-بعدشم من مجبور شدمـ....
مجبور شدی؟
-مجبور شدم بکشمش
کشتیش
-آره
شرط بعدی
لایک : 10
حمایت؟/گزارش شد برای همین دوباره گذاشتمش
P9
ویو هانا
به طبقه هشتم رسیدم
کلید رو انداختم و درو باز کردم
سلام
-سلام
میبینم که پسر خوبی شدی و غذاهاتو میخوری
-مگه من بچم که اینجوری باهام حرف میزنی؟
خب خب شروع کن
-چیو؟
حرفاتو.. زندگیتو
-خب.. ما زندگیه خوبی داشتیم که مامانم دچار بیماری شد من تا صبح کنار مامانم بیدار میموندم بابامم ۱ شب میرسید خونه و مستقیم میرفت میخوابید از بس خسته بود.. وقتی فهمید مامانم سرطان داره همه دکترای کشور و براش آورد بهترین دکترارو.. ولی فایده نداشت چیزی بود که شده نمیشد تغییرش داد این تقدیر بود
مامانت چه شکلی بود؟
یه قطره اشک از چشماش چکید ولی زود پاکش کرد تا من نبینم
-اون خیلی زیبا بود موهای بلندی داشت و همینطور پوست سفیدی مژه های بلند و مهربونیش بود که از همه زیباترش کرده بود
مامان من تو چهل سالگی فوت شد
خیلی جوون بود
-آره درسته
تو بخاطر همین اینجوری شدی؟
-اگه بخوام راستشو بگم نه بخاطر یه چیزه دیگست
چی؟
-چندسال پیش توی دبیرستان یه دختری روم کراش داشت همش میخواست باهام باشه یه شب توی مهمونی مدرسه ای که مست بودم منو برد تو یکی از اتاقا و باهم sکs کردیم خب مست بودم حالیم نبود..
فرداش همچی یادم اومد
اون دختره هم تحدیدم کرد که اگه هر هفته باهاش sکs نکنم فیلم ر•ا•ب•ط•ه رو همه جا پخش میکنه
توهم مجبور شدی هر هفته باهاش باشی؟
-اره خب اون hرزh گولم زد
حتما برات سخت بوده
-بعدشم من مجبور شدمـ....
مجبور شدی؟
-مجبور شدم بکشمش
کشتیش
-آره
شرط بعدی
لایک : 10
حمایت؟/گزارش شد برای همین دوباره گذاشتمش
- ۲.۷k
- ۲۲ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط