سناریو

سناریو

« وقتی میکاپ‌ ارتیستشون‌ هستی و اونا‌ دوست‌ دارن‌ و تو‌ نمیدونی‌ و‌ یه روز که تو‌ کمپانی‌ یه‌ پسر مزاحمت‌ میشه‌ و‌ میخواد اذیتت‌ کنه‌ و اون میفهمه »

نامجون : میاد دستتو‌ میگیره میبره پشت خودش
نامی : تو به چه‌ حقی‌ داری اذیتش‌ میکنی‌ ها‌اا اگه یه بار دیگر‌‌ دوروبرش ببینمت ‌خفت‌ میکنم

جین : یاااا‌ مرتیکه‌ عوضی به دوست دختر من دست نزن‌ و میاد دستتو‌ میگیره
پسره : تو از کی تاحالا دوس پسرش شدی؟
جین: از همین الان مشکلی‌ داری؟

یونگی : میاد یقه پسره‌ رو میگیره و میچسبونه‌ به دیوار
یونگی : دیگ‌ه نبینم‌‌ داری‌ اذیتش‌ میکنی ها‌‌ فهمیدی؟ حالا گمشو‌ از جلو چشمم

جیهوپ : میاد پسره رو کتک میزنه
جیهوپ : تقصیر منه‌ ا/ت اگ زودتر عشقمو‌ بهت اعتراف کرده بودم‌ یه همچین عوضی جرئت‌ نمیکرد‌ اذیتت کنه

جیمین : مرتیکه عوضی چه گوهی داشتی میخوردی.... عشق منو اذیت میکنی اره؟

تهیونگ : ببین همین الان به خاطر گوهی که خوردی معذرت‌ خواهی میکنی و گم میشی میری بیرون فهمیدی دیگه هم اینورا‌ نبینمت‌

جونگ کوک : هوی‌ مرتیکه‌ چه غلطی داری میکنی ها؟
پسره : به تو چه تو کی باشی؟ اصلا
کوک : دوست پسرشم‌ شما؟
پسره : من...‌من‌ گوه خور ببخشید اصلا‌ و پسره‌ محو‌ میشود‌‌

شرط بعدی
لایک : 10

حمایت؟
دیدگاه ها (۰)

«عشق به توان چند؟»P10ویو هانا پشیمونی؟-نه اصلا (خنده)-(نیشخ...

"عشق به توان چند؟"P9ویو هانابه طبقه هشتم رسیدمکلید رو انداخت...

"عشق به توان چند؟"P8ویو هانا ت.. تهیونگ؟جووگ محکم دستشو از د...

سناریو #درخواستی#« وقتی لباس باز میپوشی و میری بار »نامجون :...

یونا :از حرف های کوک ترسیدم که یهو در ماشین باز کرد دستم گرف...

عشق چیز خوبیه پارت ۵ که یهو یه پسری رو دیدم که قیافش برام اش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط