بی مهر رخت روز مرا نور نماندست

بی مهر رخت روز مرا نور نماندست
وز عمر مرا جز شب دیجور نماندست

هنگام وداع تو ز بس گریه که کردم
دور از رخ تو چشم مرا نور نماندست

#حضرت_حافظ
دیدگاه ها (۱)

پایانی برای قصه ها نیست،نه بره ها گرگ میشوند، نه گرگها سیر،خ...

هَمیشه کَسی را برای دوست داشتن انتخاب کن که اونقدر قَلبش بزر...

ای آنکه بودی در خوشی ها یار من روزیدیدم که افتادی پی آزار من...

الهی...به قلبمان ایمانی ده که راضی به رضایت باشیمبه چشمانمان...

عمر من غارت شد و غارتگر از من دور شدمن صبوری کردم و تاراج گر...

برندارم دل ز مهرت دلبرا تا زنده‌امور چه آزادم ترا تا زنده‌ام...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط