پس ما خودمان را زندگ نم

پس كِى ما خودمان را زندگى كنيم...؟
من بخاطر تو، تو بخاطر من
اون بخاطر ما، ما بخاطر شما
شما بخاطر اونها... اونها بخاطر چى؟!
كى تمام مى شود اين بازى تلخ و دردناک؟ پس كِى من خودم را زندگى كنم؟ پس كِى تو خودت را زندگى كنى؟ پس كِى ما خودمان را زندگى كنيم؟
بدبختی ما در رابطه ها همين است که میترسیم!! از حرف زدن! از خودمان بودن! مطلوب او می شویم و خودمان را فراموش میکنیم...
کم کم هیچی از خودمان باقی نمی‌ماند!
یک رابطه فرسایشی که هراسش، ترس از دست دادنش، تهدیدهایش، از آرامشش بیشتر میشود!
ما هم چنگ میزنیم به هر طنابی از این بودن!
که تنها نمانیم... که یکی باشد... شده چند روز در میان؛ شب بخیری، صبح بخیری بگویید!
به عزت نفسمان فکر نمیکنیم. به حرمت خودمان بودن، فکر نمیکنیم. اساساً به خودمان فكر نمى كنيم. و اسم اين تهى شدن و هيچ بودن را عشق مى گذاريم. اما عشق، آمدن براى بودن است، نه براى هيچ شدن.
دیدگاه ها (۱)

انقدر اهداف بزرگى داشته باش كه گفتنشون به آدمهاى كوته فكر بر...

ميگم شازده به نظرت يكي رو دوست داشته باشي بهتره يا يكي دوستت...

تیترش اینه که میخوام یه حیوون خونگی بگیرم. قبل گرفتنش خیلی ر...

زندانی داریم به نام سِن از این عدد برای خودمون دیو‌‌ دو سَر ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط