پارت

پارت ۲۴
مرده: اگه اطلاعاتی که میخواییم رو بهمون بدی هرچی که بخوای رو بهت میدیم

ات: باید راجبش فکر کنم بهت خبر میدم

مرد: فقط میدونی که اعضا نباید چیزی بدونن

اتــ: اوکی

ویو ات
از در اتاق بیرون اومدم دوباره چیزی توجه مو جلب کرد اهمیت ندادم و راهمو ادامه دادم
رفتم با بیسیم به پسرا خبر دادم اومدن رفتیم خونه
ماجرا رو برای پسرا گفتم اونا هم گفتن قبول کن و برو این اطلاعات رو بهشون بده

........
ات: چیی دیونه شدین میخوایین اطلاعات رو بدین بهشون
جیمین: نه ات اینا اطلاعات گروه ما نیست
ات: ممکنه شک کنن
تهیونگ: نه شک نمیکنن جوری طراحی کردیم که کسی شک نکنه
ات: اها

نامجون: وقتی رفتی اونجا به هر بهونه ای که شده اطلاعات هرچی که اونجا هست رو برای ما ارسال کن

جونگکوک: ممکنه چند وقت اونجا بمونی پس باید حواسمون جمع باشه نقشمون خراب نشه

ات: حواسم هست پسرا😁

ویو ات
شماره اون مرده ... اه لعنتی اسمش چی بود اها الکس رو گرفتم و گفتم که میخوام همه چیو بهشون بگم
اونم گفت..........


شرط
۱۵لایک
۱۰کامنت
۴فالو
دیدگاه ها (۰)

پارت ۲۵گفت: اه پس سر عقل اومدی برات یه ادرس میفرستم بیا اینج...

پارت ۲۶گفت: یه دست لباس توی اتاقت هست برش دار و بپوش تا بریم...

پارت ۲۳که دیدیم یه خانمی اون جا نشسته رفتم سمتش بهم گفت که ب...

پارت ۲۲ات: هی کوک چیکار میکینیجونگکوک: ببخشید خانم شی میخواس...

نام فیک: عشق مخفیPart: 57ویو ات*یون هو رو دادم به جیمین. جیم...

سناریو از میکا اسرافیل پایانی

عشق چیز خوبیه پارت ۹صبح روز بعد ویو اتبا درد بدی از خواب پاش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط