ما میان نفس و ثانیه زنجیر شدیم

ما میان نفس و ثانیه زنجیر شدیم
عمرمان رفت در این فاصله تفسیر شدیم
دیرگاهیست که از رفتن هم میگوییم
خسته از بازی ناباوری تقدیر شدیم
ردپای تو ونامت غزلم را پر کرد
زندگی طی شد و با خاطره ها پیر شدیم
هرچه گفتم که بمان تو همه شعر منی
رفتی و خسته از این باور دلگیر شدیم
با تو دیریست که من رهگذری تنهایم ما میان نفس و ثانیه زنجیر شدیم
دیدگاه ها (۲)

ناز کن زیبا نگارم ، تا خریدارت منم،،،دل ببازم در قمارت، دوست...

دلم برات تنگ شده ؛نه به همین سادگی که تو میخونی ؛با کلی درد ...

یک نفر نیست بگوید که چرا گریانی؟که چرا باز شدی در قفس ات زند...

من از خیال توحس حضور می خواهمدلم گرفته و سنگ صبور می خواهمقس...

صبر کن عشق تو تفسیر شود بعد برو یا دل از ماندن تو سیر شود بع...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط