زندانیه شیطان
زندانیه شیطان
پارت ۳
ویو کوک
تا از دور مارو دید ترسید به یونگی گفتم بره به اتاقی که رزرو کرده بودیم و دخلشو بیاره
پرش به داخله اتاق
آقاهه : آقا غلط کردم قول میدم جبران کنم
* به پایه یونگی افتاد و هعی التماس میکرد * اشتباه کردم
× دیگه کارن به جایی رسیده که زیر آبه مارو پیشه رقیبامون میزنی
آقاهه :آقا بی جا کردم اشتباه کردم جبران میکنم فقط فقط یه فرصت دیگه بهم بدید لطفا
× اَه بسه دیگه چقدر زر زر میکنی سرم رفت * سرشو میخارونه *
ویو یونگی
شیشه ویسکی که رو میز بود رو برداشتم و یکم ازش رو ریختم تو لیوان و خوردم و بعد ظرفه ویسکی رو کوبندم تو سر اون عوضی و تا میخورد زدمش
خب برمیگردم به زمانی که یونگی تازه رفت تو اتاق پیشه کوک
ویو کوک
همینجور که داشتم ویسکیمو میخوردمو سیگار میکشیم چشمم خورد به میز کنارمون که دوتا پسره جوون بودن هردوشون خیلی خوشگل بودن ولی یکیشون بی نقص بود وایسا ببینم اینا با این سن اینجا چیکار میکنن اونی که فوق العاده زیبا بود مسته مست بود و دوستش داشتم بهش میگفت چی میگفت ته خواهش میکنم بس کن ته ؟ پس اسمش ته بود همینجور که داشتم فکر میکردم دیدم یونگی از اتاق اومد بیرون و داشت با دستمال کفشه خونیش رو تمیز میکرد نگام کرد و لبخند رضایتی بهش زدم و اومد اون دوتا پسر داشتن میرفتن و یونگی همینجور داشت دوسته ته رو نگاه میکرد فکر کنم عاشق شده وایسا من چرا دارم از دوتا پسر تعریف میکنم اه ولش کن
× بریم ؟
+ بریم
ویو کوک
بیرون که رفتیم ......
ادامه دارد
پارت ۳
ویو کوک
تا از دور مارو دید ترسید به یونگی گفتم بره به اتاقی که رزرو کرده بودیم و دخلشو بیاره
پرش به داخله اتاق
آقاهه : آقا غلط کردم قول میدم جبران کنم
* به پایه یونگی افتاد و هعی التماس میکرد * اشتباه کردم
× دیگه کارن به جایی رسیده که زیر آبه مارو پیشه رقیبامون میزنی
آقاهه :آقا بی جا کردم اشتباه کردم جبران میکنم فقط فقط یه فرصت دیگه بهم بدید لطفا
× اَه بسه دیگه چقدر زر زر میکنی سرم رفت * سرشو میخارونه *
ویو یونگی
شیشه ویسکی که رو میز بود رو برداشتم و یکم ازش رو ریختم تو لیوان و خوردم و بعد ظرفه ویسکی رو کوبندم تو سر اون عوضی و تا میخورد زدمش
خب برمیگردم به زمانی که یونگی تازه رفت تو اتاق پیشه کوک
ویو کوک
همینجور که داشتم ویسکیمو میخوردمو سیگار میکشیم چشمم خورد به میز کنارمون که دوتا پسره جوون بودن هردوشون خیلی خوشگل بودن ولی یکیشون بی نقص بود وایسا ببینم اینا با این سن اینجا چیکار میکنن اونی که فوق العاده زیبا بود مسته مست بود و دوستش داشتم بهش میگفت چی میگفت ته خواهش میکنم بس کن ته ؟ پس اسمش ته بود همینجور که داشتم فکر میکردم دیدم یونگی از اتاق اومد بیرون و داشت با دستمال کفشه خونیش رو تمیز میکرد نگام کرد و لبخند رضایتی بهش زدم و اومد اون دوتا پسر داشتن میرفتن و یونگی همینجور داشت دوسته ته رو نگاه میکرد فکر کنم عاشق شده وایسا من چرا دارم از دوتا پسر تعریف میکنم اه ولش کن
× بریم ؟
+ بریم
ویو کوک
بیرون که رفتیم ......
ادامه دارد
۵.۵k
۲۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.