𝒊𝒎 𝒄𝒓𝒂𝒛𝒚
𝒊𝒎 𝒄𝒓𝒂𝒛𝒚
P :10
رفتن تو ماشین که یدفعه تهیونگ داشت از بغلشون رد میشد
&سرتو بدزددد
+ای کلامم:/
~ این چقد شبیه ماشین هلنه://
بادیگارد : اقای تهیونگ تشریف نمیارین؟؟؟
~ امم چیز ببخشید اومدم
&هوفففف اخیش
+منو برسون خونه فکر کنم ته داره برمیگرده
&باشه
نیم ساعت بعد...
+خدافظ هلن جون خیلی خوش گذشت 💕
&خدافظ عزیزم
رفت تو درو باز کرد چند تا ادمای سیاه پوش اون تو بودن
+شما.... ماا کی هست... ین؟؟
یکیشون : نترس ما بادیگارد های اقای کیم تهیونگ هستیم! نیومده دوس پسرتون؟؟؟ چقد ازش میدونی؟؟
+اون اصن دوست پسر من نیس فقط من براش کار میکنم! و الانم اومدم براش ناهار درست کنم! مح هیچی نمیدونم ازش!
ی. ک : بچه ها ببرینش توی زیرزمین دستاشم ببنیدید!
+نه ولم کنین تروخداااا خواهش میکنم( با گریه )
ویو سوج
انداختنم تو زیرزمین دستامو بستن یکی با شلاق اومد
چشما بستم سرمو به سمت چپ بردم!
ی. ک : تا راجب تهیونگ نگی خیلی بد میشه خوب؟!
+اصن اسمتو چیه؟ کی هستی؟؟؟
ی. ک : من جونگ کوک هستم! مافیای پدر تهیونگ که پدرش خواسته بیایم دید بزنیم و هرچی از خونش دیدیم ببریمش! که ممکنه تورو ببریم!
+نه ولم کنین خواهش میکنم! صبر کن ببینم! تو همونی نیستی که هلن امروز صبح پرید بغلت؟؟
کوک: دقیقا همونم افرین چه باهوشی!
یکی از هم دستاش : قربان بزنیمش؟ یا نه؟ ( اسم همین یونگیه )
کوک : صب کنین وایسید یکم فک کنم :)
یونگی: چشم قربان!
+عع اینم همون پسره توی مدرسه ست که اومد پایه تختههه!
یونگی : لبخند ملیح :)
کوک : ببرینش خونه من میخوام دوس دخترشو اذیت کنم :) لبخند شیطانی :)
یونگی : قربان منظورتون تجا.و.ز ؟
کوک : چند بار گفتم تو کار من دخالت نکن؟! شاید خواستم بزنمش از کجا معلوم شاید خواستم بوسش کنم به تو چه؟ حالا هم برو بدو فضول چه!
یونگ:چشم ( با اخم )
کوک: بزا دستات رو باز کنم!
سرشو اورد جلو تا دستات رو باز کنه!
+یاااا حتما انقد باید بیای جلو!
داشت حرف میزد که صدای در اومد....
~سوجین خانوم؟
کوک بغلت کرد و از پنجره فرار کرد......
پایان پارت ۱۰ ( لایک کننن پدصگگگ دو ساعته دارم مینویسم! )
P :10
رفتن تو ماشین که یدفعه تهیونگ داشت از بغلشون رد میشد
&سرتو بدزددد
+ای کلامم:/
~ این چقد شبیه ماشین هلنه://
بادیگارد : اقای تهیونگ تشریف نمیارین؟؟؟
~ امم چیز ببخشید اومدم
&هوفففف اخیش
+منو برسون خونه فکر کنم ته داره برمیگرده
&باشه
نیم ساعت بعد...
+خدافظ هلن جون خیلی خوش گذشت 💕
&خدافظ عزیزم
رفت تو درو باز کرد چند تا ادمای سیاه پوش اون تو بودن
+شما.... ماا کی هست... ین؟؟
یکیشون : نترس ما بادیگارد های اقای کیم تهیونگ هستیم! نیومده دوس پسرتون؟؟؟ چقد ازش میدونی؟؟
+اون اصن دوست پسر من نیس فقط من براش کار میکنم! و الانم اومدم براش ناهار درست کنم! مح هیچی نمیدونم ازش!
ی. ک : بچه ها ببرینش توی زیرزمین دستاشم ببنیدید!
+نه ولم کنین تروخداااا خواهش میکنم( با گریه )
ویو سوج
انداختنم تو زیرزمین دستامو بستن یکی با شلاق اومد
چشما بستم سرمو به سمت چپ بردم!
ی. ک : تا راجب تهیونگ نگی خیلی بد میشه خوب؟!
+اصن اسمتو چیه؟ کی هستی؟؟؟
ی. ک : من جونگ کوک هستم! مافیای پدر تهیونگ که پدرش خواسته بیایم دید بزنیم و هرچی از خونش دیدیم ببریمش! که ممکنه تورو ببریم!
+نه ولم کنین خواهش میکنم! صبر کن ببینم! تو همونی نیستی که هلن امروز صبح پرید بغلت؟؟
کوک: دقیقا همونم افرین چه باهوشی!
یکی از هم دستاش : قربان بزنیمش؟ یا نه؟ ( اسم همین یونگیه )
کوک : صب کنین وایسید یکم فک کنم :)
یونگی: چشم قربان!
+عع اینم همون پسره توی مدرسه ست که اومد پایه تختههه!
یونگی : لبخند ملیح :)
کوک : ببرینش خونه من میخوام دوس دخترشو اذیت کنم :) لبخند شیطانی :)
یونگی : قربان منظورتون تجا.و.ز ؟
کوک : چند بار گفتم تو کار من دخالت نکن؟! شاید خواستم بزنمش از کجا معلوم شاید خواستم بوسش کنم به تو چه؟ حالا هم برو بدو فضول چه!
یونگ:چشم ( با اخم )
کوک: بزا دستات رو باز کنم!
سرشو اورد جلو تا دستات رو باز کنه!
+یاااا حتما انقد باید بیای جلو!
داشت حرف میزد که صدای در اومد....
~سوجین خانوم؟
کوک بغلت کرد و از پنجره فرار کرد......
پایان پارت ۱۰ ( لایک کننن پدصگگگ دو ساعته دارم مینویسم! )
۱۷.۰k
۰۶ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.