رفتم پایین تا یه لیوان اب بگیریم بخورم

رفتم پایین تا یه لیوان اب بگیریم بخورم...
ک یهو دیدم.. واو...
کوک چقد خرید کرده!
رفتم پارچ رو ا یخچال دراوردم و برا خودم تو لیوان اب ریختم بدون توجه به کوک داشتم آب میخوردم ک کوک ا پشت بغلم کرد...
ابی ک خوردم پرید ت گلوم شروع کردم ب سرفه کردن.. اونم بدون اهمیت ب این ک دارم خفه میشم و هر چی که خوردم و نخوردم رو دارم بالا میارم همینجور سرشو گذاشته بود رو شونم و نفسشو میداد تو گردنم...
منم ک دیه ا این وضعیت خسته شدم و احساس خفگی بم داش دس میداد...
تا اومدم ازش جدا شم حس لباشو رو گردنم حس کردم...
یهو تمام بدنم داغ شد...
نمدونم حتما ت شوکم..
اره اره همینه هر کی جای من بود همینجوری میشد... کسی ک عاشقشه تمام مدت باش سرد رفتار میکرد و باهاش هیچ حرفی نمیزده... بعد یهو میاد میگه من عاشقتم و اینجور چیزا... قطعا اره... همینه من هنوزم تو شوک اون حرف کوکم...
وااای اگه یکم دیگه پیش بره گردنمو کبود میکنه...

_کوک... بسه چ کار میکنی؟

کوک: ا چیزی ک مال خودمه استفاده میکنم...

_ولی کوک اگه یکم دیه پیش بری گردنمو کبود میکنیااا

کوک: بزا کبود کنمش...
قصدم همینه..

_اما کوک..

کوک: اما نداره... بزار کارمو بکنم دیه..

_اعضا بفهمن چ؟

کوک: خو بزا بفهمن... مگ چ میشه؟

_بابا ب چیز میریم..

کوک: عین ادم بگو منم بفهمم...

_بابا ب فاک میریم اگ بفهمن...

کوک: ب فاک رفتنو ک تو میری..

_ها؟

کوک: امشب شب خوبیو در پیش داریم...

_واااات...؟


کوک: در گوشم داد نزن خو بچه بدددد... کر شدم رف کههه

_بزا کر شی خو.... اصن تو مگ نمیخواستی شب بری خونه؟

کوک: اولا واسه این حرفت یه تنبیه خوب در نظر میگیرم.. دوما ن.... تا یه هفته مرخصی داریم..

_اولا میدونم تو ا این کارا نمکنی...
دوما واقن؟. برا چ؟

کوک: خوبه پ میدونی...
نمد برا چ... بنگ شی هیونگ(درسته؟) گفته این چن وقت خیلی کار کردیم... بخاطر همینم بهمون مرخصی داد...

_اها... ک اینطو..
حالا میش ولم کنی؟ دیشب کلا فک کنم دو ساعت خوابیدم...
الان خیلی خوابم میاد... میخوام برم لا لا کنم...

کوک: هوم... پس بیبی من خوابش میاد...

_اوم.. میشه بزاری برم بخوابم؟

کوک: امممم... چطوره با هم بریم...؟

_ها.؟


بعد این حرفش براید استایل بغلم کرد و بردتم طبقه بالا ت اتاق خودم...(بچه ها قبلا عکسای خونه ی یونا رو گذاشتم؟)
منو اروم گذاشت رو تخت و روم پتو کشید... خودشم اومد زیر پتو و منو ا پشت بغل کرد... اروم اروم موهامو دست میکشید... اخرش دیه حدود نیم ساعت ک گذشت چشام سنگین شد و بعپم سیاهی...
دیدگاه ها (۷)

های گایز... اومدم بگم ک تا وقتی صدتایی نشیم پارت بعدو نمیدم....

ینی انقد سخته 100تایی کردن؟

_د..دوست دارم..خیلی بیشتر از چیزی که فکر میکنی.... با حرفی ک...

بعد این حرفش انگار قند تو دلم اب شد همونطور که دستاشو دورم ح...

"سرنوشت "p,22...ا/ت : دوست دارم کوک ....کوک : من بیشتر پرنسس...

پارت ۷

پارت ۹۷ فیک ازدواج مافیایی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط