آنچه بر شانههای این قوم میرود

آنچه بر شانه‌های این قوم می‌رود
استخوان‌های خشکیده من است
وامانده از
هجوم کرکس‌ها!
گفتند:
دریغشان می‌آید
مشت خاکی
که بعد از مرگ
اندام برهنه ام را بپوشاند
گفتند:
از آب و باد و آفتاب
محرومم می‌کنند
و ندانستند
نخواستند بدانند
آفتابی بود
آنچه سالیان سال
بر شانه‌ها و دست‌هایشان می‌رفت
#آرزو_نوری
دیدگاه ها (۱)

به هیچ سلامیجواب نمی‌دهممی نشینمتا بیایی#آرزو_نوری

دلتنگی شبیه تو نیست#آرزو_نوری

مخمور و غمزدهروی سکو می‌نشینمو روح عریانمپله های زیرزمین رای...

دیشبدرخت رابه قتل رساندندصدای افتادنش را شنیدمو کشیده شدنش ر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط