مغرور عاشق

مغرورِ عاشق..


تو را همدم شبانه های خود می دانم
تو را آنقدر در آغوش می کشم
ومی کشم و می کشم و می کشم
تا دود تمام اتاق را فرا گیرد
و ...
تو می گویی دوستت دارم
تا من
یک جنگجوی مغرور عاشق ِجذاب
[ با چشمانی که نمی دانم رنگش را ]
غریق تمام شبانه های ناروای روزگار شوم..
وتو را آنقدر
دوست بدارم و دوست بدارم و دوست بدارم
تا حالت به هم بخورد....
دیدگاه ها (۱)

وقتی چیزی در حال تمام شدن باشد،عزیز می‌شود ...*یک لحظه آفتاب...

❣ تقدیم به تمام زنان...هوای خوب مثل زن خوب استهمیشه نیست. زم...

ضیافت...بانوی من....میان صخره و سنگبازوانش را برافراشتپیراهن...

ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﺭﻓﺘﻪﺑﻪ ﭼﻮﺏ کبریتهای ﺳﻮﺧﺘﻪ می‌مانندﻫﺮﮐﺎﺭﯼ می خواهی ﺑﮑﻦ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط