امشب به اندازه تمام دلتنگی هایم شاعر می شوم

امشب به اندازه تمام دلتنگی هایم شاعر می شوم
شاعر می شوم
به اندازه ای که رنگ چشمان تو را در قاب نوشته هایم جای دهم
و به آن ها بگویم امشب بی قرار تر از همیشه ام.

شاعر می شوم به اندازه ای که لبخند تو را روی نوشته هایم بیابم
و ببینم آنها با حضور نامت در صفحات دفترم خوشحالند

می نویسم
بی آنکه اراده از من باشد
قلم به نوشتن در می آید و
بهانه های قلبم سپیدی دفتر را عاشق می کند
بهانه من رفتن توست.
تو مرا خیلی زود شاعر کردی...خیلی زود.

من اکنون مسافرم
مسافر جاده های شعر
کوله بارم پر است از حرف های نگفته
و متن های ننوشته

من برای نوشتن بهانه نمیخواهم
ستاره های آسمان چشمانت
بهترین انگیزه برای نوشتن است
چشمانت آشناست
و از پشت پرده ی فاصله ها
با من سخن می گویند
و قاصدک های قلبم رها می شوند

به سویت....
دیدگاه ها (۱)

دلی بزرگ میخواهدزندگی کردن در این دنیا...دلی میخواهدتا خیلی ...

بر چهره پر ز نور مهدی صلوات بر جان و دل صبور مهدی صلواتتا ا...

 زن اگرعاشق شودباعشق غوغامےڪنددرڪمال مهربانےبا دلش تامے ڪند...

ﺑﺮاےآدمهاﭼہ ﺁﻧﻬﺎڪﻪﺑﺮﺍﯾﺖ ﻋﺰﯾﺰﺗﺮﻧﺪﭼہ ﺁﻧﻬﺎڪﻪ ﻓﻘﻂ ﺩﻭستندخاﻃﺮﻩ ﻫﺎ...

#پیرمرد ی تمام عمرش را بین #بازار و #کوچه سر می کردهرکسی بار...

#غمنامه‌ای‌برای‌طُ...گاهی شعر میخوانم ولی چه سود در خاطرم نم...

🍁با هر قلمی به هر زبانی از غصه نوشتن ، حال تن زخمی را دارد ک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط