درد بی درمان

بعضی حرفا هست آدم نمیتونه به کسی بگه...
حتی به خدا...
دردایی که راه حلی نداره...
وقتی میخواست بره یادم نیست چیا گفت... قرصای آرامبخش داره حافظه ام رو پاک میکنه...
اما یادمه بهش گفتم من مجبورم هضمش کنم دیگه... چه بگی چرا و چه نگی...
گفت نه...
اما واقعیتش همین بود...
همین که من باید هضم میکردم...
اما هضم شدم...
شب آخری که اومد دنبالم توی کمربندی ایستادیم و از بالا نگاه کردیم به چراغای روشن شهر...
آدم احمق نیست که...
فهمیدم این اومدن بوی رفتن میده. سرم رو گذاشتم روی شونه اش(برای بار آخر)
اومده بود من حرف بزنم اما تا نزدیکای خونه اون حرف میزد. دلم میخواست بهش بگم بیا بریم از این شهر... بریم یه جای دور... بیا یه خونه کوچیک بگیریم و زندگی کنیم...
اما من آدم حرفای غیرممکن نبودم...
نزدیکای خونه بهش گفتم من فکر میکردم عشق میتونه به آدم حرکت بده... گفت الهام تو چته؟ چرا بهم ریختی‌؟
گفتم تو هنوز مثل اون اولا منو دوست داری؟
حس میکنم خسته شدی...
گفت چیکار کنم؟
گفتم برای من دوست داشتنت برای یه عمر زندگی کردن عاشقانه کافیه. همین که بدونم دوستم داری میتونم تا ابد کنارت بمونم.
اما اینو حس نمیکنم.
گفتم من مثه بقیه نیستم. سردی تو میتونه تا اعماق قلبم نفوذ کنه و برای همیشه نسبت به زندگی سردش کنه...
گفتم من میفهمم خسته شدی...
من چیزی ازت خواستم بیشتر از توانت‌؟!
اما اگر قراره به خواست و اصرار من باشه دوست داشتنت نمیخوام...
مهم نیست دلیلت چی باشه...
من که روی حرف تو حرف نمیزنم...
گفتم من حس نمیکنم دوست داشتنت و این زجرم میده...
از آخرین دیدار زمان زیادی تا جدایی طول نکشید...
دردی که چاره نداره یعنی دوست داشتن کسی که رهات کرده و رفته...
مثل درد عضو قطع شده میمونه...
تو دست نداری اما خارش سر انگشتای نداشته ات دیوانه ات میکنه...
قلب نداشته ام درد میکنه...
من با جدایی مشکل ندارم... اما کاش جدایی تصمیم دو طرف باشه...
که اگه یکطرفه باشه، یکی میمیره اما صداش در نمیاد...
دیدگاه ها (۲)

معرفی تکه هایی از یک کل منسجم

جای خالی تو

پایان

چیزی نیست

دوستان یه سوال میشه بگین وقتی یکی از دوستانتان بهت پیام میده...

می دونی چرا خدا رفیق ترینه؟چون هر جا صداش بزنی یا حتی بهش فک...

زور و عشق پارت ۶

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط