از تو آنی دل دیوانه من غافل نیست
از تو آنی ، دل دیوانه من غافل نیست
این که در سینه من هست تو هستی دل نیست
آن که بالا و بَرِ زُلف دلاویز تو را
دید و زنجیری زُلف تو نشد عاقل نیست
شرم از موی سپید و رخ پُر چین دارم
ورنه آن کیست که بر چون تو بُتی مایل نیست
مکن آزار دلی را که به جان طالب توست
وانگهش هیچ جز این هدیه نا قابل نیست
آه ای عشق ! چه سود از کشش و کوشش ما
عمر ما عمر حباب است و تو را ساحل نیست...
این که در سینه من هست تو هستی دل نیست
آن که بالا و بَرِ زُلف دلاویز تو را
دید و زنجیری زُلف تو نشد عاقل نیست
شرم از موی سپید و رخ پُر چین دارم
ورنه آن کیست که بر چون تو بُتی مایل نیست
مکن آزار دلی را که به جان طالب توست
وانگهش هیچ جز این هدیه نا قابل نیست
آه ای عشق ! چه سود از کشش و کوشش ما
عمر ما عمر حباب است و تو را ساحل نیست...
- ۱.۱k
- ۳۰ اسفند ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط