عکس از خودم
عکس از خودم
کپی ازاد
هوا که گرم بود هیچ
این روزای بلند و گرمای شدید
وسط تابستون و زبون روزه
همینطور حالت عادی آدمو میندازه
آفتاب تیزی تو چشمام افتاده بود
هر چی چادرم و میکشیدم جلو آفتاب و بگیرم اما زیاد فایده ای نداشت.
دهنم خشک شده بود و از خستگی نای تکون خوردن هم نداشتم.
اتوبوس به یه ایستگاهی رسید و یه خانوم مسن تغریبا 45 ساله اومد داخل
سرو وضعش اصلا مناسب نبود
حالم خوب نبود. چشمام و به زور باز نگه میداشتم
اما خب احساس کردم اون خانوم بشینه خیلی بهتره. آدامسی که تو دهانش میجوید حالمو بدتر میکرد
از جام پاشدم و آروم زدم به کیفش
با یه حالت عصبی برگشت نگاهم کرد که به کل از کارم پشیمون شده بودم
ولی خب باید یه چیزی بهش میگفتم:
اروم گفتم خانوم بفرمایید بشینید
نزاشت حرفم تموم شه آروم گوشه چادرم و کشید طوری که روسریم رفت عقب
با اون یکی دستش محکم زد تو سینش و گفت:
الهی که نسل تو امثال تو نابود بشه ما راحت شیم.
اومدم جوابشو بدم، حرفی بزنم، حدیثی بگم، دفاعی کنم
اما...کافی بود ضرات هوا از گلوم بگذره تا بغضم بشکنه
بغض لعنتی بد موقعی اومده بود
و اینهمه امر به معروفا و جملات تمرین شده
همش موند پشت بغض گلو گیر کرده ام
دل شکسته ام واقعا این ماییم که باید نابود شیم؟
تنها چیزی که تونستم بگم یک کلمه بود
همین روزاست که امام زمانم میاد
به قول شاعر :
نسل ما نابود نمیشه الکی که نیست
خون دل ها خورده ایم
•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°
♥کپی مطالب با ذکر صلوات آزاد است♥
✿◕ ‿ ◕✿ رسانه دختران چادری ✿◕ ‿ ◕✿
http://www.cloob.com/c/clad_girls/120822752
کپی ازاد
هوا که گرم بود هیچ
این روزای بلند و گرمای شدید
وسط تابستون و زبون روزه
همینطور حالت عادی آدمو میندازه
آفتاب تیزی تو چشمام افتاده بود
هر چی چادرم و میکشیدم جلو آفتاب و بگیرم اما زیاد فایده ای نداشت.
دهنم خشک شده بود و از خستگی نای تکون خوردن هم نداشتم.
اتوبوس به یه ایستگاهی رسید و یه خانوم مسن تغریبا 45 ساله اومد داخل
سرو وضعش اصلا مناسب نبود
حالم خوب نبود. چشمام و به زور باز نگه میداشتم
اما خب احساس کردم اون خانوم بشینه خیلی بهتره. آدامسی که تو دهانش میجوید حالمو بدتر میکرد
از جام پاشدم و آروم زدم به کیفش
با یه حالت عصبی برگشت نگاهم کرد که به کل از کارم پشیمون شده بودم
ولی خب باید یه چیزی بهش میگفتم:
اروم گفتم خانوم بفرمایید بشینید
نزاشت حرفم تموم شه آروم گوشه چادرم و کشید طوری که روسریم رفت عقب
با اون یکی دستش محکم زد تو سینش و گفت:
الهی که نسل تو امثال تو نابود بشه ما راحت شیم.
اومدم جوابشو بدم، حرفی بزنم، حدیثی بگم، دفاعی کنم
اما...کافی بود ضرات هوا از گلوم بگذره تا بغضم بشکنه
بغض لعنتی بد موقعی اومده بود
و اینهمه امر به معروفا و جملات تمرین شده
همش موند پشت بغض گلو گیر کرده ام
دل شکسته ام واقعا این ماییم که باید نابود شیم؟
تنها چیزی که تونستم بگم یک کلمه بود
همین روزاست که امام زمانم میاد
به قول شاعر :
نسل ما نابود نمیشه الکی که نیست
خون دل ها خورده ایم
•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°
♥کپی مطالب با ذکر صلوات آزاد است♥
✿◕ ‿ ◕✿ رسانه دختران چادری ✿◕ ‿ ◕✿
http://www.cloob.com/c/clad_girls/120822752
۲.۴k
۱۴ شهریور ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.