Part 7
Part 7
(ویو کوک)
وای خدااا چرا این آنقدر ریز میزه و کوچولوعه
وای قلبم من باید اینو به دست بیارم
م.ا: سلام دخترم
ات : سلام
م.ا : پس داداشت کو
ات : چان نمی دونم مگه شیفت صبح نبود
م.ا : اره اره یادم رفت
ات : من برم تو اتاق.....
م.ا : راستی با کی اومدی
ات : اممم کوک
م.ا : کوک کیههه دوست پسرته
ات : نه نه منظورم آقای جئونه ر..ریسمم
م.ا : خوشگله
ات : براچی
م.ا : بگو
ات : اره خب خوبه
م.ا : دوستداره
ات : نمیدونم براچی
م.ا : میخوام شوهرت بدم
ات : ماماننن من با اون امکان نداره
م.ا : داره
ات : هوففف
(ویو ات )
رفتم تو اتاقم یه لباس هلو کیتی داشتم البته خیلی باز بود ولی نرم پشمالو بود پوشیدنش و رفتم پای گوشیم یه کم یوتوب دیدم کم کم چشمامو بستم و خوابیدم
(ویو کوک )
امروز میخواستم ببرمش بیرون ولی دلیلی نداشتم به جاش یادم اومد که برگه هاشو پاره کردم گفتم این دلیل خوبی یه که باهاش وقت بگذرونم برای همبن کارهام رو کردم و رفتم دم خونشون در رو زدم که با یه خانم خیلی مهربون مواجه شدم
م.ا : سلام بفرمایید
کوک : سلام خانم پارک ات هستش
م.ا : شما
کوک : دوستشم
م.ا : پسرم بیا تو ات بالاعه تو اتاقش
کوک : مشکلی نیست من برم بالا
م.ا : معلومه که نه
(ویو ات )
صدای در شنیدم چون خواب و بیدار بودم گفتم بیا تو
(ویو کوک)
رفتم تو اتاق ات رو تخت توی س..سی ترین حالت خوابیده بود نمیتونستم ازش چشم بر دارم
ات : جییییغغغغغغ برو بیرون پدصگگگ (بالشت سمتش میندازه )
کوک : ببخشید ببخشید باشه رفتم
ادامه دارد
اسلاید بعدی لباس ات ...
(ویو کوک)
وای خدااا چرا این آنقدر ریز میزه و کوچولوعه
وای قلبم من باید اینو به دست بیارم
م.ا: سلام دخترم
ات : سلام
م.ا : پس داداشت کو
ات : چان نمی دونم مگه شیفت صبح نبود
م.ا : اره اره یادم رفت
ات : من برم تو اتاق.....
م.ا : راستی با کی اومدی
ات : اممم کوک
م.ا : کوک کیههه دوست پسرته
ات : نه نه منظورم آقای جئونه ر..ریسمم
م.ا : خوشگله
ات : براچی
م.ا : بگو
ات : اره خب خوبه
م.ا : دوستداره
ات : نمیدونم براچی
م.ا : میخوام شوهرت بدم
ات : ماماننن من با اون امکان نداره
م.ا : داره
ات : هوففف
(ویو ات )
رفتم تو اتاقم یه لباس هلو کیتی داشتم البته خیلی باز بود ولی نرم پشمالو بود پوشیدنش و رفتم پای گوشیم یه کم یوتوب دیدم کم کم چشمامو بستم و خوابیدم
(ویو کوک )
امروز میخواستم ببرمش بیرون ولی دلیلی نداشتم به جاش یادم اومد که برگه هاشو پاره کردم گفتم این دلیل خوبی یه که باهاش وقت بگذرونم برای همبن کارهام رو کردم و رفتم دم خونشون در رو زدم که با یه خانم خیلی مهربون مواجه شدم
م.ا : سلام بفرمایید
کوک : سلام خانم پارک ات هستش
م.ا : شما
کوک : دوستشم
م.ا : پسرم بیا تو ات بالاعه تو اتاقش
کوک : مشکلی نیست من برم بالا
م.ا : معلومه که نه
(ویو ات )
صدای در شنیدم چون خواب و بیدار بودم گفتم بیا تو
(ویو کوک)
رفتم تو اتاق ات رو تخت توی س..سی ترین حالت خوابیده بود نمیتونستم ازش چشم بر دارم
ات : جییییغغغغغغ برو بیرون پدصگگگ (بالشت سمتش میندازه )
کوک : ببخشید ببخشید باشه رفتم
ادامه دارد
اسلاید بعدی لباس ات ...
۲۱.۰k
۰۷ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.