P57ازدواج اجباری

ویو ا.ت

از خواب بیدار شدم هنوز هم درد داشتم از

دیشب اهه کوک خدا لعنتت نکنه چشامو به

سختی باز کردم با کوک چشم تو چشم شدم

خندم گرفت دوتامون درحال خنده بودیم

کوک:اووو بیب بیدار شدی (لبخند)

ا.ت:اره

کوک:خوبی درد که نداری؟

ا.ت:نه خوبم نیاز نیست نگران باشی ددی جون

کوک:اوففففف فدا اون ددی گفتنت بشم

ا.ت:(مظلوم)

کوک:فدا اون مظلومیتت بشم من

ا.ت:اهه انقد لوسم نکن ددی ژون

کوک:چرا الان دیگه باید بیشتر بهت توجه کنم

چون یه نی نی کوچولو داری بیب!

ا.ت:چیییییییی ؟(داد)

کوک:هیسسس الان بیدار میشه گریه میکنه اهه

ا.ت:خفه شو کوک فقط خفه شو

کوک:اگگگگگگگگگگ(ادا ا.تو درمیاره)

ا.ت:گممممممم شووووووووو

کوک:منم گفتم راهو بلدم گم نمیشممممممممم

(هردو با عربده گفتن)

ا.ت:اه......اه

کوک:چیشد خوبی؟

ا.ت:د....دلم د......درد میکنه

کوک:میخوای بریم دکتر؟

ا.ت:ن.....نه خوب میشه

کوک:پاشو .... پاشو بپوش بریم دکتر بدووو

ا.ت:نه خوبم

کوک:متمعنی

ا.ت:اوم خوبم به خدا خوبممممممم.

کوک:متمعنی؟

ا.ت:ارهههه

کوک:اوک پس من برم حموم بعد تو برو اگرم

میخوایی باهم بریم؟ هان؟

ا.ت:گمممممم شووووووووو

کوک:انقد حرص نخور پوستت خراب میشه

ا.ت:کوک اون روی منو بالا نیار هاااا

کوک:......