درون حجم اتاقی که سرد و بی نور است
درون حجم اتاقی که سرد و بی نور است
زنی نشسته کنارم که از خودش دور است
تمام زندگی اش چون کلاف سر درگم
شبیه نقطه ی پایان گرفته و کور است
زبان خواهش اورا کسی نمیفهمد
درون خانه ی خود غریب و مهجور است
میان خواب شبانه ،همیشه میبیند
که درلباس سپید عروسی و تور است
اگرچه میپرد از خواب خوش و میبیند
که درلباس سیاه زنانه محصور است
تمام دلخوشی اش از سیاه تقدیرش ....
که گیسوان بلندش طلایی و بور است
سپرده لاشه ی بیجان ارزویش را
به خاک سرد اتاقی که نام ان گور است
چگونه بارقه های جسارتش گم شد ؟
چگونه شد که به "جنس ضعیف"مشهور است؟
تمام دغدغه اش از میان پرسشها
همین و بس که غذا بی نمک شده ؟ شور است؟
درون خلوت خود بیصدا چه میگوید ؟
به مرگ باور خود تن نمیدهم ...زور است ؟
ولی در اخر قصه به جرم عصیانش
به مزه کردن تلخ سکوت مجبور است
زنی نشسته کنارم که از خودش دور است
تمام زندگی اش چون کلاف سر درگم
شبیه نقطه ی پایان گرفته و کور است
زبان خواهش اورا کسی نمیفهمد
درون خانه ی خود غریب و مهجور است
میان خواب شبانه ،همیشه میبیند
که درلباس سپید عروسی و تور است
اگرچه میپرد از خواب خوش و میبیند
که درلباس سیاه زنانه محصور است
تمام دلخوشی اش از سیاه تقدیرش ....
که گیسوان بلندش طلایی و بور است
سپرده لاشه ی بیجان ارزویش را
به خاک سرد اتاقی که نام ان گور است
چگونه بارقه های جسارتش گم شد ؟
چگونه شد که به "جنس ضعیف"مشهور است؟
تمام دغدغه اش از میان پرسشها
همین و بس که غذا بی نمک شده ؟ شور است؟
درون خلوت خود بیصدا چه میگوید ؟
به مرگ باور خود تن نمیدهم ...زور است ؟
ولی در اخر قصه به جرم عصیانش
به مزه کردن تلخ سکوت مجبور است
- ۷۲۹
- ۱۲ مرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط