.
.
حاکمی به مردمش گفت:
صادقانه مشکلات را بگویید...!
حسنک بلند شد و گفت:
گندم و شیر که گفتی چه شد؟
مسکن چه شد؟
کار چه شد؟
حاکم گفت:
ممنونم که مرا آگاه کردی.
همه چیز درست میشود...!
یکسال گذشت و دوباره حاکم گفت:
صادقانه مشکلاتتان را بگویید.
کسی چیزی نگفت؛
کسی نگفت گندم و شیر چه شد؛
کار و مسکن چه شد!
از میان جمع یک نفر زیر لب گفت:
حسنک چه شد...؟!
حاکمی به مردمش گفت:
صادقانه مشکلات را بگویید...!
حسنک بلند شد و گفت:
گندم و شیر که گفتی چه شد؟
مسکن چه شد؟
کار چه شد؟
حاکم گفت:
ممنونم که مرا آگاه کردی.
همه چیز درست میشود...!
یکسال گذشت و دوباره حاکم گفت:
صادقانه مشکلاتتان را بگویید.
کسی چیزی نگفت؛
کسی نگفت گندم و شیر چه شد؛
کار و مسکن چه شد!
از میان جمع یک نفر زیر لب گفت:
حسنک چه شد...؟!
۱.۸k
۰۷ اسفند ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.