یادم نمیاد پارت چندم

یادم نمیاد پارت چندم😑😑

ران: اره برای همین اوردمت اینجا🥲

کیو: اها راستی چرا داپاشم تورو میشنتخت و بهت احترام گذاشت( سرد)

ران: اول: هیچوقت با من سرد حرف نزن دوم: چون من بزرگ ترین مافیای جهانم( یک ترسناک)

کیو: اها خوب باشه😐

ران: الان ازم نترسیدی؟!

کیو: خوب من از بچگی با اینجور ادما سرو کله زدم و دیگه ترس ندارم اصلا نمیدونم چجوری باید ترسید انگار احساساتم از بین رفتن( با بغض)
اندر ذهن ران
یعنی اون موقع که بهم لبخند زد رو یادش نیست؟؟؟؟

ران میخواست کیو رو بغل کنه که یهو ریندو با کله میاد داخل

ریندو: ران بدو بیا مایکی اومدههههههه!!!!!

ران: چی اون چرا اینجا اومدههههه(بچه ها مایکی رفته بوده سفر و گفته بود تا دوماه کارش طول میکشه)

ویو کیو: وایسا مایکی کدوم خریه چرا ران انقدر شکه شده داستان چیههههه؟؟؟؟
تصمیم گرفتم همراه ران برم

یهو ران وایستاد و منم مهکم خوردم بهش ران خیلی خونسرد بهم گفت خر کاری که میکنم رو امجام بده

منم سرم رو به نشانه تائید تکون دادم یهو یه ادم مو. صورتی اومد داخل امارت کنار لبش زخم عجیبی بود یه منم یه نگاه تمسخر امیزی کرد
؟؟؟؟: ران اون دختر پشت سرت کیه؟(سرد)

ران: اون نامزدمه

؟؟؟؟: چی.....چییییییییی تو نامزد کردی‌کی کجا اصلا چرااااااآا😱😱😱😱

کیو: به فلامینگویی مثل تو ربطی نداره😝😝😝
؟؟؟؟؟؟: الان به من چی گفتیییی😡😡

ران و ریندو به زور جلوی خودشون رو گرفتن که نخندن ولی‌نشد و بلند خندیدند

؟؟؟؟: هوی نفله ها الان به من دارین میخندید؟؟🤬
ران: نه فلامینگو -چان
دیدگاه ها (۰)

پارت نامعلوم😂ران: نه فلامینگو_ چان😁🤣؟؟؟؟: خدا شاهده میام جرت...

بچه هااااااا داستاننننن چیهههههههه؟؟؟؟؟!!!!!؟💔💔💔

منم تست دادم🥰🥰🥰

پارت ۸اندر ذهن کیو: نههههههههههه نباید اینجوریییییی‌ظهههههه😱...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط