معلمم گفت زندگی را تعریف کن

معلمم گفت: زندگی را تعریف کن
گفتم زندگی تعریف کردنی نیست!
ناراحت شد و نمره ام را صفر داد
سالها بعد که او را دیدم، پیر شده بود و عصا به دست راه می رفت ...
جلو رفتم و گفتم: زندگی را تعریف کن، آرام خندید
دیدگاه ها (۵)

عکاس:خودم

عکاس :خودم

یا به اندازه بزرگی آرزوهایت تلاش کنیا به اندازه بزرگی تلاشت ...

❤ ️ دلم آغوشـے مےخواهد از جنس 💕 #پــــــدر💕 پدرم هم...

به عشق زندگیم گفتماینه حال و روز من دست این جماعتو داری می ب...

یک روز ابراهیم را در بازار ؛ در وضعیتی دیدم که خیلی تعجب کرد...

ترسناک ترین خاطره ی من

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط