زندان زندگی
#زندانزندگی
p¹
ا.ت: آقا ببخشید دیگه تکرار نمیشه لطفا
رئیس:ساکت باش گمشو بیرون (هولش میده ک بیوفته)
میا:آقا نزنش لطفا
ا.ت بلندشو
ا.ت:آقا ببخشید لطفا
رئیس:گمشو بیرون زنیکه (ا.ت و میا رو میندازه بیرون)
ا.ت:لطفاا (میوفته و گریه میکنه)
آقا من ب این کار نیاز دارممم
میا:ا.ت ببلندشو دختر (گریه)
(میخوان از خیابون رد شن)
ویو ا.ت:من ۱۷ سالمه و مدرسه میرم یه خواهر کوچیک ترم دارم که ۱۲ سالشه اسمشم بوراست
من تو یه کیمباب فروشی کار میکردم ک یکی از کارنا کیمباب میدزدید و آخرش انداخت گردن من رئیس هم منو اخراج کرد و میا بهترین دوستمه اونم مث من خانواده ای نداره و با کوک باهم زندگی میکنیم
داشتیم از خیابون رد میشدیم که چندنفرو دیدیم ک دارن دعوا میکنن خوب نگا کردم دیدم دوباره جین داره با کوک بزن بزن میکنن سری رفتمو جداشون کردم
کوک:جرعت داری دوباره دربارش اینطورحرف بزن
جین:اون دختره عوضی
کوک:یه مشت میزنه تو صورت جین
جین:تا میاد بزنه ا.ت میرسه
ا.ت:دورشو عوضی
کوک:ا.ت
ا.ت:بیاین بریم
جین:دختره عوضی اهای جناب کوک هنوز تموم نشده
کوک:(انگشت وسط گرانبهاشو تقدیم میکنه
ایوای کوک پسرم)
ویو کوک:من ۱۷ سالمه و ۱۰ ساله با ا.ت دوستم چون خانواده هامون باهم دوست بودن ولی تو یه تصادف خانواده من و ا.ت میمیرن من و ا.ت و میا هم بعد سال ها تونستیم یه خونه خوب بگیریم و دیگه وقتشه داداشمو از پرورشگاه بگیرم ما تو مدرسه هم باهمیم
(میرسن خونه)
ا.ت:منتظر بودم برسیم خونه و بله رسیدیم و تا کفشمو کردم و رفتم داخل شروع کردم به غر غر کردن
کوک:هوفف باسه اشتباه کردم
میا:بورا خوبی راستی بوی خوبی میاد
کوک و ا.ت:اهوم راس میگه غذا درست کردی بورا
بورا:ن بابا حوصله دارین
ا.ت:پس کی درست کرده جن و روح ها؟
*ا.ت: رفتم رفتم تو آشپزخونه که دیدم....
پاپ
پارتی بعدی هم ببینید:)
حمایت؟
p¹
ا.ت: آقا ببخشید دیگه تکرار نمیشه لطفا
رئیس:ساکت باش گمشو بیرون (هولش میده ک بیوفته)
میا:آقا نزنش لطفا
ا.ت بلندشو
ا.ت:آقا ببخشید لطفا
رئیس:گمشو بیرون زنیکه (ا.ت و میا رو میندازه بیرون)
ا.ت:لطفاا (میوفته و گریه میکنه)
آقا من ب این کار نیاز دارممم
میا:ا.ت ببلندشو دختر (گریه)
(میخوان از خیابون رد شن)
ویو ا.ت:من ۱۷ سالمه و مدرسه میرم یه خواهر کوچیک ترم دارم که ۱۲ سالشه اسمشم بوراست
من تو یه کیمباب فروشی کار میکردم ک یکی از کارنا کیمباب میدزدید و آخرش انداخت گردن من رئیس هم منو اخراج کرد و میا بهترین دوستمه اونم مث من خانواده ای نداره و با کوک باهم زندگی میکنیم
داشتیم از خیابون رد میشدیم که چندنفرو دیدیم ک دارن دعوا میکنن خوب نگا کردم دیدم دوباره جین داره با کوک بزن بزن میکنن سری رفتمو جداشون کردم
کوک:جرعت داری دوباره دربارش اینطورحرف بزن
جین:اون دختره عوضی
کوک:یه مشت میزنه تو صورت جین
جین:تا میاد بزنه ا.ت میرسه
ا.ت:دورشو عوضی
کوک:ا.ت
ا.ت:بیاین بریم
جین:دختره عوضی اهای جناب کوک هنوز تموم نشده
کوک:(انگشت وسط گرانبهاشو تقدیم میکنه
ایوای کوک پسرم)
ویو کوک:من ۱۷ سالمه و ۱۰ ساله با ا.ت دوستم چون خانواده هامون باهم دوست بودن ولی تو یه تصادف خانواده من و ا.ت میمیرن من و ا.ت و میا هم بعد سال ها تونستیم یه خونه خوب بگیریم و دیگه وقتشه داداشمو از پرورشگاه بگیرم ما تو مدرسه هم باهمیم
(میرسن خونه)
ا.ت:منتظر بودم برسیم خونه و بله رسیدیم و تا کفشمو کردم و رفتم داخل شروع کردم به غر غر کردن
کوک:هوفف باسه اشتباه کردم
میا:بورا خوبی راستی بوی خوبی میاد
کوک و ا.ت:اهوم راس میگه غذا درست کردی بورا
بورا:ن بابا حوصله دارین
ا.ت:پس کی درست کرده جن و روح ها؟
*ا.ت: رفتم رفتم تو آشپزخونه که دیدم....
پاپ
پارتی بعدی هم ببینید:)
حمایت؟
۳.۳k
۲۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.