حکایت آدم هایی که
حکایت آدمهایی که
دیر رسیدهاند را شنیدهای ؟!
آنها، همهشان تصور میکردند کسانی که
دوستشان دارند همیشگیاند! مثلِ اسباب
و اثاثیه منزلشان، مثل گوشیِ موبایلشان
لپتاپشان؛ خیال میکردند مثلِ تمامِ وقتهایی
که اراده میکردند و میتوانستند بروند
روی همان مبل کنار پنجره لم بدهند و
با آسودگی خاطر، چای شبانهشان را بنوشند
یا هر وقت که دلشان خواست بنشینند
پای لپتاپ و فیلم مورد علاقهشان را
تماشا کنند، آدمهای خوب و نابِ زندگیشان
را هم به همان صورت در اختیار دارند
خیال میکردند حالا هنوز فرصت هست
برای اینکه گوشه چشمی هم به آنها بیاندازند!
اما یک روز، خیلی ناگهانی متوجه میشوند
برای همیشه از دستشان داده اند!
یا برای همیشه از دنیا رفتهاند، یا
برای همیشه از دنیای "او" رفته اند!
مسأله نه تقاضا برای توجه اجباریست
و نه توقع نا به جا! مساله دقیقا
و صریحا "دیر" رسیدن است
و حسرتی که از پیِ آن میآید!
دیر رسیدهاند را شنیدهای ؟!
آنها، همهشان تصور میکردند کسانی که
دوستشان دارند همیشگیاند! مثلِ اسباب
و اثاثیه منزلشان، مثل گوشیِ موبایلشان
لپتاپشان؛ خیال میکردند مثلِ تمامِ وقتهایی
که اراده میکردند و میتوانستند بروند
روی همان مبل کنار پنجره لم بدهند و
با آسودگی خاطر، چای شبانهشان را بنوشند
یا هر وقت که دلشان خواست بنشینند
پای لپتاپ و فیلم مورد علاقهشان را
تماشا کنند، آدمهای خوب و نابِ زندگیشان
را هم به همان صورت در اختیار دارند
خیال میکردند حالا هنوز فرصت هست
برای اینکه گوشه چشمی هم به آنها بیاندازند!
اما یک روز، خیلی ناگهانی متوجه میشوند
برای همیشه از دستشان داده اند!
یا برای همیشه از دنیا رفتهاند، یا
برای همیشه از دنیای "او" رفته اند!
مسأله نه تقاضا برای توجه اجباریست
و نه توقع نا به جا! مساله دقیقا
و صریحا "دیر" رسیدن است
و حسرتی که از پیِ آن میآید!
۴.۱k
۲۳ تیر ۱۴۰۰