تک پارتی از جونگکوک absolute blackness
اروم سمت اتاق کارش قدم برداشتم و چند بار اروم ب در زدم، امشب دیگه باید تکلیفمو باهاش مشخص کنم، این چند وقت اصلا انگار ن انگار منم تو این خونه وجود دارم!
صبح زود ک میره سرکار و عصرم که برمیگرده تا شب تو اون اتاق کاره فاکیشه
بخواد همینطوری پیش بره دیگه چاره ای جز طلاق ندارم، وای نه نمیتونم، من بدون کوک نمیتونم با صداش به خودم اومدم و وارد اتاق شدم
قهوه ای که تو دستم بود رو روی میزش گزاشتم و ب طرفش برگشتم، اصلا حواسش بهم نبود
+کوک..
_سریع بگو کار دارم
+هوف کوک یعنی چی؟ همش کار دارم کار دارم، اصلا هواست به من هس؟ میدونی منم تو این خونم؟ میدونی منم احساس دارم؟ میدونی نیاز دارم باهام وقت بگذرونی؟ میدونیییییی؟؟
_ا.ت بس کن فقط!
+اگه نکنم چی؟ مثلا ما باهم ازدواج کردیم ولی تو منو نادیده میگیری، تا کی بس کنم و سکوت کنم؟ منم ادمم نیاز دارم مثل بقیه باهم وقت بگذرونیم اگه بخای همینطوری پیش بری میرم درخاست طلاق میدم!
_پس همین کارو بکن
+چ..چی؟
_مگه نمیخای طلاق بگیری؟ برو درخاست طلاق بده منم میام امضا میکنم
+باشه!
سریع از اتاق خارج شدم اشکام پشت هم میریخت من واقعا نمیخام طلاق بگیرم، فقط اونو گفتم تا کوک یکم به خودش بیاد ولی مثل اینکه فایده ای نداشت، بلکه بدترم شد دیگه باید تمومش کنم همین الان میرم درخاست طلاق میدم، لباسامو تنم کردم و با گریه از خونه زدم بیرون اشکام انقد تند میریختن که گاهی اوقات چشام تار میدید...
ادامه پارت بعد
صبح زود ک میره سرکار و عصرم که برمیگرده تا شب تو اون اتاق کاره فاکیشه
بخواد همینطوری پیش بره دیگه چاره ای جز طلاق ندارم، وای نه نمیتونم، من بدون کوک نمیتونم با صداش به خودم اومدم و وارد اتاق شدم
قهوه ای که تو دستم بود رو روی میزش گزاشتم و ب طرفش برگشتم، اصلا حواسش بهم نبود
+کوک..
_سریع بگو کار دارم
+هوف کوک یعنی چی؟ همش کار دارم کار دارم، اصلا هواست به من هس؟ میدونی منم تو این خونم؟ میدونی منم احساس دارم؟ میدونی نیاز دارم باهام وقت بگذرونی؟ میدونیییییی؟؟
_ا.ت بس کن فقط!
+اگه نکنم چی؟ مثلا ما باهم ازدواج کردیم ولی تو منو نادیده میگیری، تا کی بس کنم و سکوت کنم؟ منم ادمم نیاز دارم مثل بقیه باهم وقت بگذرونیم اگه بخای همینطوری پیش بری میرم درخاست طلاق میدم!
_پس همین کارو بکن
+چ..چی؟
_مگه نمیخای طلاق بگیری؟ برو درخاست طلاق بده منم میام امضا میکنم
+باشه!
سریع از اتاق خارج شدم اشکام پشت هم میریخت من واقعا نمیخام طلاق بگیرم، فقط اونو گفتم تا کوک یکم به خودش بیاد ولی مثل اینکه فایده ای نداشت، بلکه بدترم شد دیگه باید تمومش کنم همین الان میرم درخاست طلاق میدم، لباسامو تنم کردم و با گریه از خونه زدم بیرون اشکام انقد تند میریختن که گاهی اوقات چشام تار میدید...
ادامه پارت بعد
۷۴.۶k
۰۷ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.