باران میبارید از درزهای کفش کهنه کودکی سردی باران را
باران میبارید … از درزهای کفش کهنه کودکی سردی باران را … وقتی که از کنار نانوایی رد میشد … از نگاه ناتوان برای خرید نان داغ ، عشق را دیدم که در چشمانش به مروارید شبیه تر بود .خدایا به آسمانت چیزی بگو
- ۵۰۵
- ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط