‌ Little part 8

تسلیم چشمانش شد و دست هایش را دور متیو حلقه کرد،خودش نیاز داشت کسی اورا بغل کند،به حرف هایش گوش دهد و خودش هم در بغل کسی گریه کند،ولی در آن لحظه برایش مهم نبود؛فقط پسری که در بغلش مانند پسربچه‌ای که زمین خورده و زخمی شده است گریه میکند مهم بود.

متیو نیشخند زد و جاهاشون رو عوض کرد،الا ونوس توی بغل متیو بود و متیو دستاش رو دور کمر ونوس حلقه کرده بود.
ونوس،گونه هایش گلگون بود،هم مانند توت های تابستانی.
ونوس:
چرا اینجوری میکنیی!؟…»
متیو قهقه کوتاهی سر داد و نگاهش را به ونوس دوخت
متیو:
چون دوست داشتم…بالاخره باید خجالتت بریزه که یچیزی رو قبول کنی؟»
ونوس خودشو زد به اون راه.
ونوس:
چیرو؟»
متیو:
پنهونش نکن کوچولو تو عاشقمی ولی باور نمیکنی.بدجور تردید داری مخصوصا بعد دیشب،درسته لیتل؟»
ونوس دقیقا زل زد تو چشمای متیو.چشمای اون…به قدری زیبا بودن که میتونست تا ابد و یک روز بهشون نگاه کنه،اما حیف که نمیشد.
ونوس:
اگه عاشقم بودی یا حداقال دوستم داشتی نمیشستی بربر شکنجه شدنمو تماشا کنی!»
متیو نفس کلافه‌ای کشید و ونوس رو محکم تر بغل کرد.
متیو:
اگه نزدیکت میشدم میکشتنت،میفهمی؟دیگه نمیتونستم جلوی اونو بگیرم!»
ونوس داشت باورش میشد،چشمای متیو دروغ نمیگفتن،حداقال الا.
تازه داشت به موقعیت‌اش عادت میکرد که لب هایش توسط لب های او لمس شد.
بلافاصله تقلاهاش شروع شد،میترسید؛بشدت.دست و پا میزد و سعی میکرد خودشو جدا کنه که متیو با دقت ازش جدا شد و نگاهی به چشمایی انداخت که از ترس اشک میریختن.
به خودش لعنتی فرستاد که نتونسته بود خودشو کنترل کنه.
متیو:
آروم آروم آروم….ونوس من کاریت ندارم باور کن!من نه میخوام بهت آسیب بزنم،نه نابودت کنم.من فقط میخواستم بهت عشق بورزم کوچولو!اگه دوست نداری ببوسمت،فعلا انجامش نمیدم باشه؟»

ونوس توی ناباوری از رفتار لوسی که داشت مونده بود،اون حتی سالی یک بار هم گریه نمیکرد،حتی وقتی ترقوه‌ش شکست_درواقع خورد شد.
خیلی سریع خواست از متیو فاصله بگیره،پشیمون بود از اینکه تو بغلشه و گریه هم کرده.
متیو حلقه دستاشو محکم تر کرد و سرشو بوسید
متیو با کنایه از رفتار ونوس شروع به حرف زدن کرد
متیو:
به من اعتماد نداری ونوس؟ازم خوشت نمیاد؟تردید داری؟باشه من ولت میکنم و تو هم فکراتو بکن درمورد روش های ترد کردن دیگران از خودمون،نظرت راجبش چیه؟»
ونوس سرشو آورد بالا و با یه چیزی مثل…تردید و عشق مهار شده به متیو نگاهی انداخت.
ونوس:
متیو!من دلم میخواد تو این موقعیت باشم اره اعتراف میکنم دوست دارم،خیلی هم زیاد.ولی…»

ولی چی دختره‌ی خررررر؟🗿
شرط:ده تا لایک🎀
بچه ها یچیزی،به این دوتا اسم نلیس و دورا برخوردید توی فیک،خودم خوندم دیدم.این دوتا کرکتر اصن وجود ندارن توی داستان و سوتی های بنده‌ن،نادیده‌شون بگیرین بی زحمت😔
دیدگاه ها (۱۲)

!

𝑳𝒊𝒕𝒕𝒍𝒆 𝒑𝒂𝒓𝒕 10

𝐋𝐢𝐭𝐭𝐥𝐞 𝐩𝐚𝐫𝐭 𝟏𝟏

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط