پارت50
شب... <br>
دراز کشیده بودم رویه تخت <br>
کوک اومد بالا دراز کشید کنارم<br>
روش نیم خیز شدم<br>
+ببین اگه اون لباس یکمییییییی بازرو بپوشم؟ <br>
کوک اخم جدی کرد<br>
_خب دیگه چی؟ <br>
+بنده گو خوردم<br>
"کوک واقعا قدرت داشت ولی نه جلو جئون جلو همه سلطان بود" <br>
_نبینم دیگ حرف از لباس باز بزنیا! <br>
+چشممممممممممممممم<br>
خندید<br>
اروم بوسید لپمو<br>
_بخوابیم؟.. راستی فردا ساعت چند میریم؟ <br>
+ساعت نزدیکایه6و نیم اینا<br>
_حله<br>
+بقوابیم بوس<br>
اروم دراز کشیدیم و خوابیدیم<br>
فردا<br>
لباس کوک اسلاید بعدی<br>
لباس تهیونگ اسلاید3<br>
حاضر شدیم رفتیم سمت اونجایی ک لوکشو داده بود<br>
ماشالله<br>
از درو دیوارش دختر میبارید<br>
دست کوک رو سفت گرفتم<br>
کوک با لبخند نگاهم کرد یه بوسه به لپم زد<br>
رفتیم نشستیم<br>
ادامه دارد...
دراز کشیده بودم رویه تخت <br>
کوک اومد بالا دراز کشید کنارم<br>
روش نیم خیز شدم<br>
+ببین اگه اون لباس یکمییییییی بازرو بپوشم؟ <br>
کوک اخم جدی کرد<br>
_خب دیگه چی؟ <br>
+بنده گو خوردم<br>
"کوک واقعا قدرت داشت ولی نه جلو جئون جلو همه سلطان بود" <br>
_نبینم دیگ حرف از لباس باز بزنیا! <br>
+چشممممممممممممممم<br>
خندید<br>
اروم بوسید لپمو<br>
_بخوابیم؟.. راستی فردا ساعت چند میریم؟ <br>
+ساعت نزدیکایه6و نیم اینا<br>
_حله<br>
+بقوابیم بوس<br>
اروم دراز کشیدیم و خوابیدیم<br>
فردا<br>
لباس کوک اسلاید بعدی<br>
لباس تهیونگ اسلاید3<br>
حاضر شدیم رفتیم سمت اونجایی ک لوکشو داده بود<br>
ماشالله<br>
از درو دیوارش دختر میبارید<br>
دست کوک رو سفت گرفتم<br>
کوک با لبخند نگاهم کرد یه بوسه به لپم زد<br>
رفتیم نشستیم<br>
ادامه دارد...
۳.۵k
۱۲ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.