پدرم میگفت
#پدرم میگفت :
#محبتت را به برگ ها سنجاق مزن
#که باد با خود می برد ....
#محبتت را به آب جویی بریز
که با ریشه ها عجین شود....
#ریشه ها هرگز اسیر باد نیست....
#مادرم میگفت :
#پروانه ی محبتت را
#به تار عنکبوتی بینداز که سیر نباشد
#محبتت را به خانه ی دلی بنشان
#که خیال بیرون شدن ندارد .
ویاد معلمم بخیر:
#هر وقت به آخر خط میرسیدیم میگفت :
#نقطه سر خط .....
#مهربانتر از خودت
#با دیگران باش ....
#با بدی های دیگران دل خویش را
#به سیاهی نیالاییم
#همواره....
#ساز سادگیمان کوک باشد
#و نگاهمان امیــــــــــدوار
@,,,,D
#محبتت را به برگ ها سنجاق مزن
#که باد با خود می برد ....
#محبتت را به آب جویی بریز
که با ریشه ها عجین شود....
#ریشه ها هرگز اسیر باد نیست....
#مادرم میگفت :
#پروانه ی محبتت را
#به تار عنکبوتی بینداز که سیر نباشد
#محبتت را به خانه ی دلی بنشان
#که خیال بیرون شدن ندارد .
ویاد معلمم بخیر:
#هر وقت به آخر خط میرسیدیم میگفت :
#نقطه سر خط .....
#مهربانتر از خودت
#با دیگران باش ....
#با بدی های دیگران دل خویش را
#به سیاهی نیالاییم
#همواره....
#ساز سادگیمان کوک باشد
#و نگاهمان امیــــــــــدوار
@,,,,D
- ۱.۲k
- ۲۹ آذر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط