The hostage s2 p6
همه ی قضیه رو یه جین هو و جونگ کوک گفتم . هر سه مون خیلی گمراه بودیم مخصوصا من .
جونگ کوک :حافظه ات داره کم کم برمیگرده . زیاد به خودت فشار نیار و راستی الان اجازه ی ترخیص شدن داری بیا بریم عمارت
مینی:اوک
«داخل عمارت»
ما سه. نفر وارد خونه شدیم استرس خاصی داشتم نمی دونم برا ی چی . اون مرده لوسیفر رو مبل به حالت خیلی سکسی داشت نوشیدنی میزد (استغفرالله) وقتی صدای در اومد به سمتون برگشت به چشماش نگاه کردم ولی دریغ از ذره ای مهربونی و نور.
_فک کردی کی هستی که به چشمام نگاه میکنی؟(با داد)
سریع و دستپاچه نگاهم رو ازش گرفتم .
داشت آروم آروم به سمت پله ها میرفت که رو به جونگ کوک برگشت و گفت : فردا میرم لس آنجلس تو هم باید بیای تا شب برمیگردیم .
_چشم قربان
_و تو دنبالم بیا .
و با انگشت به من اشاره کرد جین هو میخواست همراهم بیاد که با لحن تهدید آمیزی گفت :« خودش تنها!».
با دست به جین هو اشاره کردم که نگران نباشه و با حالت گیج و منگی دنبالش رفتم .
«راوی»
وارد اتاق کار اون مرد شدن با فضای دارک و سرد.
یه اتاق مستر با کتابخونه و میز کار و فضای ترسناک .
مرد به سمت دخترک برگشت و دوباره ترس به رگ های دختر تزریق شد و وارد دنیای فکر و خیال شد که با ضربه ای که به صورتش خورد از دنیای هپروت بیرون اومد.
دخترک داستانمون مثل یه پر به سمت گوشه ی اتاق پرت شد و سرش به دیوار برخورد کرد گونش گز گز میکرد .
_انگار یادت رفته الان جزو اموال منی .
دختر با چشمای اشکی که توش التماس موج میزد به مرد بی احساس رو به روش که بهش نزدیک میشد خیره شده بود
با لحن کشداری شروع به حرف زدن کرد
_هیچکس ،هیچکس به جز خودم حق آسیب زدن به اموالم رو نداره هرزه . اگه اینقدر نا امیدی چرا زیر خوابم نمیشی ؟(پوزخند)
الان دقیقا بالا ی سر دخترک بود .
به صورت کاملا ناگهانی با پاش شروع کرد به ضربه زدن به دل دختر .
خم شد و دوتا شونه ی دخترک رو گرفت و به سمت بالا کشید و دخترک داخل بغلش انداخت ( نمیدونم میفهمین چه جوری یا نه اگه نمیفهمین بگین تا بگم براتون )
و آروم بغل گوشش زمزمه کرد
_تو الان جزو اموال منی پس مطمئن باش هروقت بخوام از شرت خلاص میشم .
دخترک رو به سمت کمد حل داد و بیرون رفت .
کمر ، سر ، دل و گونه ی دخترک بخت برگشته به حدی درد میکرد که قابل توصیف نبود که ناگهان.......
-
سلامممم پارت جدید با تاخیر خیلیییی زیاد رسید .
ببخشید من این هفته المپیاد دارم پس فعالیتم کمه.
زود شرایطو برسونین فرشته هاااا
۲۰لایک
جونگ کوک :حافظه ات داره کم کم برمیگرده . زیاد به خودت فشار نیار و راستی الان اجازه ی ترخیص شدن داری بیا بریم عمارت
مینی:اوک
«داخل عمارت»
ما سه. نفر وارد خونه شدیم استرس خاصی داشتم نمی دونم برا ی چی . اون مرده لوسیفر رو مبل به حالت خیلی سکسی داشت نوشیدنی میزد (استغفرالله) وقتی صدای در اومد به سمتون برگشت به چشماش نگاه کردم ولی دریغ از ذره ای مهربونی و نور.
_فک کردی کی هستی که به چشمام نگاه میکنی؟(با داد)
سریع و دستپاچه نگاهم رو ازش گرفتم .
داشت آروم آروم به سمت پله ها میرفت که رو به جونگ کوک برگشت و گفت : فردا میرم لس آنجلس تو هم باید بیای تا شب برمیگردیم .
_چشم قربان
_و تو دنبالم بیا .
و با انگشت به من اشاره کرد جین هو میخواست همراهم بیاد که با لحن تهدید آمیزی گفت :« خودش تنها!».
با دست به جین هو اشاره کردم که نگران نباشه و با حالت گیج و منگی دنبالش رفتم .
«راوی»
وارد اتاق کار اون مرد شدن با فضای دارک و سرد.
یه اتاق مستر با کتابخونه و میز کار و فضای ترسناک .
مرد به سمت دخترک برگشت و دوباره ترس به رگ های دختر تزریق شد و وارد دنیای فکر و خیال شد که با ضربه ای که به صورتش خورد از دنیای هپروت بیرون اومد.
دخترک داستانمون مثل یه پر به سمت گوشه ی اتاق پرت شد و سرش به دیوار برخورد کرد گونش گز گز میکرد .
_انگار یادت رفته الان جزو اموال منی .
دختر با چشمای اشکی که توش التماس موج میزد به مرد بی احساس رو به روش که بهش نزدیک میشد خیره شده بود
با لحن کشداری شروع به حرف زدن کرد
_هیچکس ،هیچکس به جز خودم حق آسیب زدن به اموالم رو نداره هرزه . اگه اینقدر نا امیدی چرا زیر خوابم نمیشی ؟(پوزخند)
الان دقیقا بالا ی سر دخترک بود .
به صورت کاملا ناگهانی با پاش شروع کرد به ضربه زدن به دل دختر .
خم شد و دوتا شونه ی دخترک رو گرفت و به سمت بالا کشید و دخترک داخل بغلش انداخت ( نمیدونم میفهمین چه جوری یا نه اگه نمیفهمین بگین تا بگم براتون )
و آروم بغل گوشش زمزمه کرد
_تو الان جزو اموال منی پس مطمئن باش هروقت بخوام از شرت خلاص میشم .
دخترک رو به سمت کمد حل داد و بیرون رفت .
کمر ، سر ، دل و گونه ی دخترک بخت برگشته به حدی درد میکرد که قابل توصیف نبود که ناگهان.......
-
سلامممم پارت جدید با تاخیر خیلیییی زیاد رسید .
ببخشید من این هفته المپیاد دارم پس فعالیتم کمه.
زود شرایطو برسونین فرشته هاااا
۲۰لایک
۷.۳k
۰۶ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.