ویو نونا
ویو نونا
داشتم فیلم میدیدم حوصلم سررفت رفتم سراغ گوشی
ویو جونگ سو
امروز کارا بیشتر شده فکر کنم دیر تر برم خونه . هنوز موندم آکاری چرا اون روز اون کارو کرد . یعنی الان داره چیکار می کنه؟ . از کی تا حالا من به اون فکر می کنم!!! نکنه عاشقش شدم!!!! نه دارم فکرای اضافه میکنم بهتره کارامو انجام بدم اصلا
پرش زمانی به ساعت ۱۲ ظهر
ویو یون جو
غذا آماده بود . رفتم به نونا گفتم رفتم به آکاری هم بگم ولی یه چیزی اومد تو ذهنم .
ذهنش 👇
صبر کن آکاری یو نبر سر میز نونا باهاش بد رفتار میکنه ناراحت میشه بعد برگشتم تو آشپزخونه غذای آکاری یو گذاشتم تو سینی براش بردم در اتاق رو زدم ولی کسی چیزی نگفت رفتم تو دیدم خوابش برده
(همین جا ادامشو می نویسم)
ادامش
خیلی کیوت خوابیده بود برا همین بیدارش نکردم برگشتم آشپز خونه
پرش زمانی به شب
ساعت ۸
ویو آکاری
از خواب پا شدم دیدم ساعت هشته بلند شدم رفتم موهامو درست کردم . بعد رفتم پیش یون جو
یون جو: خوب خوابیدی خوشگلم؟
آکاری: آره خوب خوابیدم
رفتم نشستم رو صندلی یون جو شامو گذاشت جلوم و شروع کردم به خوردن . بعد خوردن یه عالمه با یون جو گفتیم و خندیدیم
ساعت ۱۱
همه رفتن بخوابن منم رفتم طبقه بالا دیدم خوابم نمی بره رفتم تو حیاط . ساعت ۲شب شد هنوز جونگ سو نیومده بود داشتم اسمونو نگاه میکردم که یهو خوردم به یه چی انگاری دیوار بود یه زره فاصله گرفتم و دیدم جونگ سو جلمو بس دیواره کو!!؟؟ نکنه دیوار نبود جونگ سو بود!!!! وای!!!!!
جونگ سو: تو اینجا چیکار میکنی؟(سرد)
داشتم فیلم میدیدم حوصلم سررفت رفتم سراغ گوشی
ویو جونگ سو
امروز کارا بیشتر شده فکر کنم دیر تر برم خونه . هنوز موندم آکاری چرا اون روز اون کارو کرد . یعنی الان داره چیکار می کنه؟ . از کی تا حالا من به اون فکر می کنم!!! نکنه عاشقش شدم!!!! نه دارم فکرای اضافه میکنم بهتره کارامو انجام بدم اصلا
پرش زمانی به ساعت ۱۲ ظهر
ویو یون جو
غذا آماده بود . رفتم به نونا گفتم رفتم به آکاری هم بگم ولی یه چیزی اومد تو ذهنم .
ذهنش 👇
صبر کن آکاری یو نبر سر میز نونا باهاش بد رفتار میکنه ناراحت میشه بعد برگشتم تو آشپزخونه غذای آکاری یو گذاشتم تو سینی براش بردم در اتاق رو زدم ولی کسی چیزی نگفت رفتم تو دیدم خوابش برده
(همین جا ادامشو می نویسم)
ادامش
خیلی کیوت خوابیده بود برا همین بیدارش نکردم برگشتم آشپز خونه
پرش زمانی به شب
ساعت ۸
ویو آکاری
از خواب پا شدم دیدم ساعت هشته بلند شدم رفتم موهامو درست کردم . بعد رفتم پیش یون جو
یون جو: خوب خوابیدی خوشگلم؟
آکاری: آره خوب خوابیدم
رفتم نشستم رو صندلی یون جو شامو گذاشت جلوم و شروع کردم به خوردن . بعد خوردن یه عالمه با یون جو گفتیم و خندیدیم
ساعت ۱۱
همه رفتن بخوابن منم رفتم طبقه بالا دیدم خوابم نمی بره رفتم تو حیاط . ساعت ۲شب شد هنوز جونگ سو نیومده بود داشتم اسمونو نگاه میکردم که یهو خوردم به یه چی انگاری دیوار بود یه زره فاصله گرفتم و دیدم جونگ سو جلمو بس دیواره کو!!؟؟ نکنه دیوار نبود جونگ سو بود!!!! وای!!!!!
جونگ سو: تو اینجا چیکار میکنی؟(سرد)
۳.۹k
۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.