فردا صبح
فردا صبح
از خواب بیدار شدم رفتم دستشویی بعد از دستشویی رفتم طبقه پایین پیش یون جو. نونا داشت تلویزیون می دید . جونگ سو هم انگاری رفته بود شرکت
آکاری: سلام
یون جو: سلام صبح بخیر
یون جو: صبحونه حاضره بیا بخور
آکاری:ها!...باشه
بعد خوردن صبحونه رفتم تو اتاقم داشتم فکر میکردم که یکی در اتاقو زد
آکاری: بیا تو
اومد تو یون جو بود دستاشو پشت سرش گرفته بود انگاری یه چی تو دستش بود
آکاری: ها؟!....اون چیه؟
یون جو: بفرمایید
آکاری: وای یون جو برام گوشی خریدی!!!(ذوق)
آکاری: دستت درد نکنه عزیزم!!!
یون جو: کاری نکردم که!
بعدش یون جو بغل کردم . بعد چند ساعت ور رفتن با گوشی بالاخره روشنش کردیم . هرچی دیدم روش دانلود کردم بعد رفتم توی یوتیوب چرخیدم . کمکم خوابم برد......
از خواب بیدار شدم رفتم دستشویی بعد از دستشویی رفتم طبقه پایین پیش یون جو. نونا داشت تلویزیون می دید . جونگ سو هم انگاری رفته بود شرکت
آکاری: سلام
یون جو: سلام صبح بخیر
یون جو: صبحونه حاضره بیا بخور
آکاری:ها!...باشه
بعد خوردن صبحونه رفتم تو اتاقم داشتم فکر میکردم که یکی در اتاقو زد
آکاری: بیا تو
اومد تو یون جو بود دستاشو پشت سرش گرفته بود انگاری یه چی تو دستش بود
آکاری: ها؟!....اون چیه؟
یون جو: بفرمایید
آکاری: وای یون جو برام گوشی خریدی!!!(ذوق)
آکاری: دستت درد نکنه عزیزم!!!
یون جو: کاری نکردم که!
بعدش یون جو بغل کردم . بعد چند ساعت ور رفتن با گوشی بالاخره روشنش کردیم . هرچی دیدم روش دانلود کردم بعد رفتم توی یوتیوب چرخیدم . کمکم خوابم برد......
۲.۳k
۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.