❌ اصکی ممنوع ❌
❌ اصکی ممنوع ❌
"Devastating Retaliation"
#تلافی_ویرانگر
#Part26
یونگی درحالی که میرفت بیرون گفت: راست میگه سیترا، یکم بهش محبت کن، به هرحال کلیه اش رو از دست داده!
با تعجب به رفتن یونگی نگاه کردم: راست میگفت؟
سیترا کنارم رو تخت نشست: اون ماهر ترین پزشک تو دنیای مافیاست، هر زخم گلوله یا جراحت عمیق رو بلده درمان کنه، تو واقعا خوش شانس بودی که اون کنارمون بود وگرنه مرده بودی...شاخه درخت به حدی عمیق تو بدنت فرو رفته بود که باعث شد کلیه ات نصف بشه!
لبای خشکم رو لیس زدم و با تلخی گفتم: حداقل اگه میمردم دیگه باعث سرافکندگیت نبودم.
با جدیت نگاهم کرد: حالا که تقدیرت زنده بودنه، تلاش کن باعث سربلندی من باشی، تو با الفاجم نسبت خونی داری، اصلا انتظار نداشتم مثل هرزه های بار بزاری اون تهیونگ حرومزاده لمست کنه!
اب دهنم رو قورت دادم: تو...تو از کجا فهمیدی؟
اخم کرد: میخوای بگی از سیستم امنیتی اینجا خبر نداشتی؟
من: عام... نه؟
باناباوری خندید: فاک یو...تو دیگه چه احمقی هستی!
با جدیت ادامه داد: درست وقتی که رسیدیم به محل ماموریت، دزدگیر عمارت که رو گوشیم نصبه زه صدا دراومد، توجه نکردم و با خودم گفتم حتما کسیه که در میزنه و بعد میره...فکر نمیکردم انقدر احمق باشی که در رو باز کنی، اما وقتی که رکس آلارم حضور غریبه ارسال کرد، بدون معطلی ماموریت رو ول کردم و برگشتم!
سرش رو تکون داد: تو گله گرگ ها وقتی یه نفر قانون شکنی کنه کل گله بهم میریزه، امیدوارم برات درس عرت شده باشه!
ـــ رکس بلده آلارم اعلام کنه؟
ـــ یه دکمه اضطراریه، فشارش میده و من رو گوشیم الارم رو دریافت میکنم، میخاست به تهیونگ حمله کنه اما من خودم نزاشتم.
لبم رو از درد گاز گرفتم؛ اما نگفتی چجوری فهمیدی چی داخل عمارت اتفاق افتاده؟ یونگی بهت گفت سربه سرش گزاشتم؟
پوزخند زد: فکر کردی الفای اعظم چغلی کرده؟ نه خیر...، اینجا حتی تو دشتشویی ها و حموم ها دوربین داریم وولف گرل ناشی!
آهی کشیدم: محض رضای فاککک...خجالت میکشم!
صداش رو اورد پایین: اون تهیونگ حرومی میخاست مختو بزنه تا به گروه ما نفوذ کنه، وگرنه چه لزومی داره کسی که حتی اسمت تو رو نمیدونه و دوبار دیدت بهت علاقه مند بشه هوم؟
سرم رو انداختم پایین: حق با توعه.
در اتاق باز شد: حالت خوبه؟
از یونگی خجالت میکشیدم که فکر کرده بودم فضولی کرده!
نگامو دزدیدم: یکم میسوزه.
.... ادامه دارد....
(نویسنده سراب)
)از روبیکا)
ناشناس ما:🖤✨
https://nazarbazi.timefriend.net/16750082778186
ما رو به دوستاتون معرفی کنین:🖤🔥
https://rubika.ir/joinc/BGDEIHIF0HQARFFQLKQQIJWDALZDMJBY
"Devastating Retaliation"
#تلافی_ویرانگر
#Part26
یونگی درحالی که میرفت بیرون گفت: راست میگه سیترا، یکم بهش محبت کن، به هرحال کلیه اش رو از دست داده!
با تعجب به رفتن یونگی نگاه کردم: راست میگفت؟
سیترا کنارم رو تخت نشست: اون ماهر ترین پزشک تو دنیای مافیاست، هر زخم گلوله یا جراحت عمیق رو بلده درمان کنه، تو واقعا خوش شانس بودی که اون کنارمون بود وگرنه مرده بودی...شاخه درخت به حدی عمیق تو بدنت فرو رفته بود که باعث شد کلیه ات نصف بشه!
لبای خشکم رو لیس زدم و با تلخی گفتم: حداقل اگه میمردم دیگه باعث سرافکندگیت نبودم.
با جدیت نگاهم کرد: حالا که تقدیرت زنده بودنه، تلاش کن باعث سربلندی من باشی، تو با الفاجم نسبت خونی داری، اصلا انتظار نداشتم مثل هرزه های بار بزاری اون تهیونگ حرومزاده لمست کنه!
اب دهنم رو قورت دادم: تو...تو از کجا فهمیدی؟
اخم کرد: میخوای بگی از سیستم امنیتی اینجا خبر نداشتی؟
من: عام... نه؟
باناباوری خندید: فاک یو...تو دیگه چه احمقی هستی!
با جدیت ادامه داد: درست وقتی که رسیدیم به محل ماموریت، دزدگیر عمارت که رو گوشیم نصبه زه صدا دراومد، توجه نکردم و با خودم گفتم حتما کسیه که در میزنه و بعد میره...فکر نمیکردم انقدر احمق باشی که در رو باز کنی، اما وقتی که رکس آلارم حضور غریبه ارسال کرد، بدون معطلی ماموریت رو ول کردم و برگشتم!
سرش رو تکون داد: تو گله گرگ ها وقتی یه نفر قانون شکنی کنه کل گله بهم میریزه، امیدوارم برات درس عرت شده باشه!
ـــ رکس بلده آلارم اعلام کنه؟
ـــ یه دکمه اضطراریه، فشارش میده و من رو گوشیم الارم رو دریافت میکنم، میخاست به تهیونگ حمله کنه اما من خودم نزاشتم.
لبم رو از درد گاز گرفتم؛ اما نگفتی چجوری فهمیدی چی داخل عمارت اتفاق افتاده؟ یونگی بهت گفت سربه سرش گزاشتم؟
پوزخند زد: فکر کردی الفای اعظم چغلی کرده؟ نه خیر...، اینجا حتی تو دشتشویی ها و حموم ها دوربین داریم وولف گرل ناشی!
آهی کشیدم: محض رضای فاککک...خجالت میکشم!
صداش رو اورد پایین: اون تهیونگ حرومی میخاست مختو بزنه تا به گروه ما نفوذ کنه، وگرنه چه لزومی داره کسی که حتی اسمت تو رو نمیدونه و دوبار دیدت بهت علاقه مند بشه هوم؟
سرم رو انداختم پایین: حق با توعه.
در اتاق باز شد: حالت خوبه؟
از یونگی خجالت میکشیدم که فکر کرده بودم فضولی کرده!
نگامو دزدیدم: یکم میسوزه.
.... ادامه دارد....
(نویسنده سراب)
)از روبیکا)
ناشناس ما:🖤✨
https://nazarbazi.timefriend.net/16750082778186
ما رو به دوستاتون معرفی کنین:🖤🔥
https://rubika.ir/joinc/BGDEIHIF0HQARFFQLKQQIJWDALZDMJBY
۳.۷k
۰۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.