با شعرهایم آمدی یک شب به دنیایم

با شعرهایم آمدی یک شب به دنیایم

دنیا مرا گم کرد و چشمان تو پیدایم

شوق تو دشت سینه ام را می دود تا صبح

آهوی من...کی می گذاری سر به صحرایم

گم می کنم هرشب خیابان های دنیا را

تا دست هایت نیست...طولانی ست شب هایم

انگار دست عشق، بی تو حلقه ی مرگ است

بر گردنم افتاده یا پیچیده بر پایم

آنقدر با من مهربان بودی که بعد از تو

یک لحظه حس کردم که صد سال است تنهایم

من ابر گیر افتاده در آغوش البرزم

یک روز بر می گردم از تهران به دریایم...

فـــــــــــــــwisgoonـــــــــــؤاد
دیدگاه ها (۰)

9_پنداخلاقی

خدا بیذاز بیدار است!!

#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #اگه_خوشت_اومد_لایک_کن #فـــــــ...

گفتی چه خبر...!؟ از تو چه پنهان خبری نیستدر زندگی‌ام غیر زمس...

چپتر ۹ _ آرکانیوم و جنونماه ها گذشت...و سکوت خانه کوچک لیندا...

"قمار عمارت سیاه"،P:1

چپتر ۱۰ _ سقوط سایهسال ها از روزی که باربارا دوباره به دنیا ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط