پیام از طرف نویسنده به اون کسی کامنت نمیذاره خودت میدو

پیام از طرف نویسنده به اون کسی کامنت نمی‌ذاره : خودت میدونی که به حدی رسیده که دارم شکایت می‌کنم همتون می‌دونین که من خیلی کم شکایت می‌کنم ولی خداوکیلی آدم باشین کامنت بذارین من خوشحال میشم کامنتاتونو بخونم جواب بدم خداوکیلی سوال از پارت بعد بپرسین یا مثلاً یه انتقادی کنید با کمال میل جواب میدم

شرایط پارت بعد ۱۸ تا کامنت برای ۴۹۷ نفر ۱۸ تا کامنت آسونه به خدا

{سناریوی شماره ۸}
|| پارت سی وهشتم||
نام سناریو:
《 قلبی از سنگ 》

[فلش‌بک - پنج سال پیش - آزمایشگاه مخفی "کراس"]

اتاقی استریل و سرد، پر از صفحه‌نمایشهایی که داده‌های ژنتیکی را نشان می‌دادند. مردی با کت سفید آزمایشگاه پشت میز ایستاده بود - دکتر یامادا، سرپرست پروژه.

دکتر یامادا (با خشمی کنترل شده): "پروژه "قلب سنگی" شکست خورده. نمونه‌ها بسیار احساسی هستند. ما به ذهنیتی قوی‌تر نیاز داریم."

در مقابل او، کیریشیماِ جوان ایستاده بود - اما نه با موهای قرمز همیشگی، بلکه با موهای سیاه و چشمانی بی‌روح.

کیریشیما: "پدر... اجازه دهید من این مسئولیت را بر عهده بگیرم. من می‌دانم چگونه ذهن‌ها را تقویت کنم."

[حالا - آپارتمان امن کیریشیما]

کاتسوکی و الا در تاریکی به دیوار تکیه داده بودند. صدای آژیر همچنان از دور به گوش می‌رسید.

کاتسوکی (با صدایی لرزان از خشم): "همه چیز... از اول بازیچه دستش بودیم. حتی اولین ملاقاتمان..."

[فلش‌بک - دو سال پیش - یک مهمانی تجاری]

کیریشیما با ظاهری دوستانه به کاتسوکی نزدیک شد.
کیریشیما:"آقای باکوگو! از کارهای شما در صنعت خودرو تحسین می‌کنم."

[حالا]

الا (با چشمانی شوکه): "پس او بود که همیشه ما را به دشمنانمان نزدیک می‌کرد... او بود که قرارداد با شتو را پیشنهاد داد!"

[فلش‌بک - شش ماه پیش - دفتر کاتسوکی]

کیریشیما: "شتو می‌تواند شریک خوبی برای توسعه بازار باشد. من او را از قبل می‌شناسم."

[حالا]

کاتسوکی (مشتش را به دیوار می‌کوبد): "و آزمایشگاه... ایزوکو... همه چیز دست او بود!"

[فلش‌بک - سه سال پیش - آزمایشگاه کراس]

کیریشیما در حال تماشای ایزوکو از پشت شیشه بود.
کیریشیما (زیر لب):"باید قوی‌تر شوی... برای نقشه بزرگتر."

[حالا]

ناگهان، لپ‌تاپی که در گوشه آپارتمان بود، روشن شد. تصویر کیریشیما روی صفحه ظاهر شد.

کیریشیما (با لبخندی شیطانی): "بالاخره فهمیدید؟ اما دیر شده."

کاتسوکی (غریوکنان): "چرا؟! چه دلیلی داشت؟!"

کیریشیما: "پروژه "قلب سنگی" هرگز متوقف نشد. ما فقط به نمونه‌های کامل‌تری نیاز داشتیم. شما و الا... شما بهترین نمونه‌های ما هستید."

تصویر تغییر کرد و نمودارهای پزشکی الا و کاتسوکی نشان داده شد.

کیریشیما: "الا با قلب آسیب‌پذیرش... کاتسوکی با خشم کنترل‌نشده‌اش... شما دو قطب کامل آزمایش ما هستید."

الا (با وحشت): "ما... موش آزمایشگاهی‌ هستیم؟"

کیریشیما: "از اول. حتی "تصادف" والدینتان... همه بخشی از طرح بود."

صفحه خاموش شد. کاتسوکی و الا در سکوت مرگباری فرو رفتند. تمام زندگی‌شان دروغی بیش نبوده است.

کاتسوکی (با چشمانی خالی): "همه چیز... بازی بود."

در همین لحظه، صدای شکسته شدن شیشه به گوش رسید. گاز اشک‌آور به داخل آپارتمان نفوذ کرد.

کاتسوکی (خود را به الا می‌رساند): "اما بازی هنوز تمام نشده... ما آخرین حرکت را خواهیم زد."

او الا را به سمت پنجره کشید. اینبار نه برای فرار، بلکه برای حمله. جنگ واقعی تازه آغاز شده بود.
کاتسوکی با چشمانی از حدقه درآمده و رگ‌های گردن برآمده، مشت‌هایش را آنقدر محکم گره کرده که خون از لای انگشتانش می‌چکد. صدایش مانند غرش یک حیوان زخمی است:

کاتسوکی: "همهٔ این مسخره‌بازی‌ها... این قتل‌ها... این زندان‌کردن‌ها... این همه درد و رنج... برای این بود؟! فقط برای یک آزمایش احمقانه؟! برای اینکه ثابت کنی می‌تونی آدم‌ها رو مثل مهره جابه‌جا کنی؟!"

او با لگدی خشمگین به میز می‌کوبد و آن را از هم می‌شکافد:

کاتسوکی: "پدر و مادرم رو کشتی... خانواده‌ام رو ازم گرفتی... الا رو به ورطه نابودی کشاندی... فقط برای اینکه یه نظریهٔ پوچ رو ثابت کنی؟!"

چشمانش از خشم می‌سوزد، اما در عمق آن‌ها رنجی بی‌پایان موج می‌زند:

کاتسوکی: "فکر کردی ما چی هستیم؟ حیوان آزمایشگاهی؟ اسباب‌بازی؟ ما آدمیم! با قلب... با احساس... با درد!"

او نفس‌نفس می‌زند و به زمین خیره می‌شود، گویی تمام وجودش از این حقیقت پوچ متلاشی شده است:

کاتسوکی: "همهٔ این سال‌ها... همهٔ این جنگ‌ها... همهٔ این اشک‌ها... برای یه بازی بود؟ برای یه آزمایش دیوانه‌وار؟"
---

پایان پارت سی‌وهشتم
دیدگاه ها (۲۸)

{سناریوی شماره ۸} || پارت سی‌ونهم ||نام سناریو: 《 قلبی از سن...

منو رفیق های گلم ...

{سناریوی شماره ۸}|| پارت سی‌وهفتم ||نام سناریو: 《 قلبی از سن...

نظر خودت رو بگو بیخیال کامنت ها

{سناریوی شماره ۸} || پارت سی چهارم ||نام سناریو: 《 قلبی از س...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط