تکپارتی درخواستی: درد قلب..

ا.ت با چشمایی خیس به اتفاقاتی که جلوی چشماش میفتاد نگاه میکرد.
کسی که عاشقش بود... با یه دختر دیگه.. شاد و خندون... در حال خندیدن و بوسیدن
ا.ت همیشه به این باور بود که عشقش واقعی و جاودانه میمونه ولی توی یک روز همه ی افکاراتش رو به باد سپرد که ببرتش
روز ها میگذشت و دخترک در اتاق خود زندانی بود.
تماس های رد شده...
پیام های دیده نشده...
نگرانی خانواده...
دخترک به هیچ کدومشون توجه ای نکرد. فقط خودش بود و عکس های خودشو جونگکوک
یکی از عکسا برا روزی بود که جونگکوک بعد از کارش خونه اومده بود و از شدت خستگی تا روی تخت دراز کشید خوابش برده بود. ا.ت که اون موقع از قیافه جونگکوک دلش آب شده بود اون عکس رو گرفت
با یاداوری حاطره سینه اش از درد کوبید. عکس دیگری برای موقعی بود که جونگکوک برای ا.ت بستنی گرفته بود و صورت هردوشون از بستنی کثیف شده بود
دخترک تحملش به سر رسید و در آنی از واحد اشکانش جاری شد. دلش تنگ اون روزا ها بود... برای خنده ها.. برای عاشقی کردنا... برای جونگکوک
دخترک عین روح گمشده ی سرگردانی بود که جسمی برای زندگی کردن نداشت.

شب بود و دخترک راهش رو به ایوان خانه اش کشیده بود. باد ملایمی که به اشک های روی گونه اش میخورد میسوخت. صدای بوق ماشین هایی که به خاطر ترافیک به صدا در میومدند.
دخترک دلش میخواست خودش رو در همین صدا ها محو کند. دلش میخواست با باد ناپدید شود
"امیدوارم روی سنگ قبرم بنویسن که از درد عشق مردم. جونگکوک دوست دارم و قلب روحم همیشه پیش تو میمونه"
با تک کلامش خودش را با باد رها کرد و خودش را به آغوش تاریکی سپرد
از اون روز به بعد خانواده اش برایش زجه میزدند. برادرش بی روح شده بود و جونگکوک؟ همه پشیمون تر از هر اتفاقی که تا به حال افتاده بود. شب ها میگریست و روز ها کنار سنگ قبر دخترک دراز میکشید

گاهی اوقات بهتره کاری بکنیم که بعدا پشیمون نشیم. تک لحظه ای میتونه خیلی چیز ها رو تغییر بده مثل مرگ مثل عشق مثل غم

....چنان به موی تو آشفته‌ ام به بوی تو مست....
...که نیستم خبر از هر چه در دو عالم هست....
دیدگاه ها (۱)

خب..

هوم؟ بیام ببرم؟ البته که خودم لازم به رفتن دارم ولی حالا

سوار ماشین شدیم رسیدیم که جونگکوک گفت جونگکوک: از کنارم جم ن...

شوهر دو روزه. پارت۵۴

꧁ 𝘿𝙖𝙧𝙠 𝙡𝙞𝙛𝙚 ꧂𝙥𝙖𝙧𝙩⁵⁴حرفی برای گفتن نداشتم... فقط سکوت کردم. ج...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط