خدا را چه دیدی...
خدا را چه دیدی...
شاید من به پای تو پیر شدم،
تو به پای من نشستی،
رد پاهای مان رسید به خوشبختی!
خدا را چه دیدی
شاید قصه ی شب نوه هایمان
داستان عشق ما بود؛
اصلا تو...
خدا را چه دیدی که
من...
تو را خدا میبینم!
همان قدر بخشنده،همان قدر مهربان
همان قدر زیبا، و...
همان قدر دوست داشتنی،
وقت معجزه ات نیست؟
باران ذوق بفرست روی گونه ام با یک دوستت دارم!
که میخواهم خدا را ببوسم!
چشم هایت را نبند،
تا وقت این عبادت خوب تماشایم کنی!
شاید من به پای تو پیر شدم،
تو به پای من نشستی،
رد پاهای مان رسید به خوشبختی!
خدا را چه دیدی
شاید قصه ی شب نوه هایمان
داستان عشق ما بود؛
اصلا تو...
خدا را چه دیدی که
من...
تو را خدا میبینم!
همان قدر بخشنده،همان قدر مهربان
همان قدر زیبا، و...
همان قدر دوست داشتنی،
وقت معجزه ات نیست؟
باران ذوق بفرست روی گونه ام با یک دوستت دارم!
که میخواهم خدا را ببوسم!
چشم هایت را نبند،
تا وقت این عبادت خوب تماشایم کنی!
۴.۲k
۰۵ اردیبهشت ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.