من از غربت شاخه ها می ترسم

من از غربت شاخه ها می ترسم
از دیوانگی رنگ ها،
و از دو دلی های آسمان.
مگر برگ و شاخه عاشق یکدیگر نیستند؟
پس چرا شاخه ها تنها می شوند؟
من از سلام برگِ لرزان به زمین
و از دست های کوتاه نور می ترسم.
میان من و پاییز
به اندازه ی یک خواب عمیق
فاصله بگذارید
دیدگاه ها (۲۱)

وقتی به گذشته نگاه می‌کنم و سادگی زندگی رو به یاد میارم، حسر...

این روزا همه عادت کردیم که هر دستگاه الکترونیکی مثل موبایل ی...

یک زمان: پیر محل تا به فلک ارزش داشتدوستی معنی زیبای صمیمیت...

حوض بی ماهی،...حیاط برگ‌ریزان ، ...چای بد طعم...باز با گلپون...

موسیقی

افتخار ربوده شدننور ماه به آرامی به جای جای راهروی بزرگ می‌ت...

عشـق تحقیر شده 𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟒︵᷼⏜۪۪۪︵۫۫۫ʾ۪۫ׄ︵᷼︵᷼⏜۪۪۪︵۫۫۫ʾ۪۫ׄ︵᷼⏜۪۪۪︵‌‌...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط