زندگی من از روزی آغاز شد

زندگی من از روزی آغاز شد
که تو را دیدم
و بازوانت
راه دهشتناک جنون را
بر من سد کرد
و تو سرزمینی را نشانم دادی
که در آن تنها بذر نیکی می‌پاشند.
تو از قلب پریشانی آمدی
تا تسکین دهی تب و دردم را
و من درختی بودم
که در جشن انگشتانت
می‌سوختم از اشتیاق
من از لب‌های تو متولد شده‌ام
و زندگی‌ام از تو آغاز می‌شود.
دیدگاه ها (۳)

میخواهم از چشمهایت بگویماجازه هست فاش بگویم که هر که در اعما...

آدمایی که جای حرف زدن می نویسن، خطرناکن! درست مثل همون مصدوم...

من آدم خوشبختی هستم! من آدم بدبختی هستم!ما آدمها خیلی زود به...

بعد تمام شدن یک رابطه جنگ واقعی تازه شروع میشود...روزهای اول...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط