قلبم واژه واژه اش درد میکند

قلبم واژه واژه اش درد میکند !
از زخم هایی که با خنده زده شد؛
دوست داشتن هایی که جز ریا و حس های خوبی که شاید جز یک حسِ زودگذر نبود ...
بارها در خود گریستم !
برای تمام آدم های خوبی که نیامدند، دوستت دارم هایی که نشنیدم
و حس هایی که تجربه نکردم
ناآرامم...
به وسعتِ دریایی متلاطم
در طوفانی سهمگین و شاید در حسی جدا نشدنی دست و پا میزنم
کسی چه میداند...
بیشتر غرق در رویایی ناممکن میشوم
درست همچون آدمی که سقوط می کند و یا غرق میشود تا لحظه ی آخر امید دارد، در حالی که میداند بی فایده و سرانجامش مرگ است...
گاهی باید پذیرفت که روح آدمی با درد آمیخته شده و عشق چیزی جز درد برای آدمی ندارد
گاهی باید پذیرفت که حسرت در وجودت رخنه کرده
و تو راهی برای رهایی نداری
گاهی سهمِ تو از دنیا میشود بغض مانده در گلو ، زانوی بغل گرفته ..
گاهی فقط باید بنشینی و تماشا کنی از دست رفته هارا
و مرور کنی روزهای بودنشان را و بمیری روزهای نبودنشان را...
دیدگاه ها (۵۲)

خوب میکنی حالم را..‌.‌خوب مثلِ نشستن زیرِ کرسیِ مادربزرگ ، ب...

امروز مرهمی جز عششق که ذاتِ درد استبرای زخم هایِ زندگی نمی ش...

تو با قلب ویرانه من چه کردی؟ ببین عشق دیوانه من چه کردی؟در ...

کاش بشود....کاش بشود دراین روزهای نفس گیر دوریت...لحظات زهر ...

پارت : ۴۰

بیماری قلبی

شهر موفقیتپادکست انگیزشی » پادکست استراتژی های افراد قدرتمند...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط