تو مال منی پارت ۷ قسمت ۲
سرشو آروم تکون داد و با دستای قدرتمندش و خودش و رو تخت کشید..
اینکه میتونه بره رو تخت چرا من و عذاب میده آخه..
آروم رو تخت نشستم و همینجوری که دکتر نقطههای حساس پاشو نشون داده بود که محل رگای عصبی بود شروع کردم به ماساژ دادن..
به صورت دورانی ماساژ میدادم، از خستگی چشمام هی روی هم میفتاد و نفسای منظم کوک نشون از خواب بودنش میداد..
تقریبا یک ساعت و نیم بود مشغول ماساژ بودم..
فقط پنج دقیقه بخوابم بعد میرم اتاق خودم
آروم سرم و کنار پای کوک گذاشتم و دیگه چیزی نفهمیدم..
+ چشمام و باز کردم و کش و قوس آرومی به بدنم دادم
سرم و پایین انداختم که با دیدن ا/ت دلم ریخت پایین
صورت و چسبونده بود به پاهام و با دستاش سفت پامو نگه داشته بود..
چون لپش روی پام بود برجسته شده و بود باد کرده بود و همینم باعث شده بود لباش از هم باز بشه و سرخی دهنش معلوم بشه..
کلافه سرم و برگردوندم که نگاش نکنم...
دستم و رو صورتم کشیدم و دوباره به جوجهای که پام و چسبیده بود نگا کردم..
ناخواسته دستم و جلو بردم و چتریاشو مرتب کردم..
تکونی خورد و لباشو باز و بسته کرد
نفسام داغ شده بود و از دست خودم عصبی بودم که یه بچه داشت اینجوری از زندگی قبلیم دورم میکرد
عصبی شونهاش و گرفتم و تکون دادم و گفتم:
+ هی بچه، بچه پاشو تو مثلا پای من و ماساژ میدادی!؟
خوابالو چشماش و باز کرد و با دیدن موقعیتش مثل فنر از جاش پرید..
× آب دهنم و پاک کردم و با لبخند هولی گفتم: ببخشید خسته نبودم یعنی نه خسته بودم یهو خوابم برد
سری تکون داد و گفت برم شامشو بیارم
موقع شام بود که گوشی کوک زنگ خورد
با دیدن کسی که پشت خط بود اخمی کرد و خاموشش کرد..
گوشیش دوباره زنگ خورد که سریع نگا کردم و با دیدن اسم نامجون فهمیدم دوستشه..
یهو نقشهای تو سرم اومد و با لبخند ادامه غذام و خوردم...
به دلیل اینکه اتفاق خاصی تو پارتهای قبل نیفتاد یه پارت دیگه میذارم:)💜
#𝒑𝒂𝒓𝒕_7
اینکه میتونه بره رو تخت چرا من و عذاب میده آخه..
آروم رو تخت نشستم و همینجوری که دکتر نقطههای حساس پاشو نشون داده بود که محل رگای عصبی بود شروع کردم به ماساژ دادن..
به صورت دورانی ماساژ میدادم، از خستگی چشمام هی روی هم میفتاد و نفسای منظم کوک نشون از خواب بودنش میداد..
تقریبا یک ساعت و نیم بود مشغول ماساژ بودم..
فقط پنج دقیقه بخوابم بعد میرم اتاق خودم
آروم سرم و کنار پای کوک گذاشتم و دیگه چیزی نفهمیدم..
+ چشمام و باز کردم و کش و قوس آرومی به بدنم دادم
سرم و پایین انداختم که با دیدن ا/ت دلم ریخت پایین
صورت و چسبونده بود به پاهام و با دستاش سفت پامو نگه داشته بود..
چون لپش روی پام بود برجسته شده و بود باد کرده بود و همینم باعث شده بود لباش از هم باز بشه و سرخی دهنش معلوم بشه..
کلافه سرم و برگردوندم که نگاش نکنم...
دستم و رو صورتم کشیدم و دوباره به جوجهای که پام و چسبیده بود نگا کردم..
ناخواسته دستم و جلو بردم و چتریاشو مرتب کردم..
تکونی خورد و لباشو باز و بسته کرد
نفسام داغ شده بود و از دست خودم عصبی بودم که یه بچه داشت اینجوری از زندگی قبلیم دورم میکرد
عصبی شونهاش و گرفتم و تکون دادم و گفتم:
+ هی بچه، بچه پاشو تو مثلا پای من و ماساژ میدادی!؟
خوابالو چشماش و باز کرد و با دیدن موقعیتش مثل فنر از جاش پرید..
× آب دهنم و پاک کردم و با لبخند هولی گفتم: ببخشید خسته نبودم یعنی نه خسته بودم یهو خوابم برد
سری تکون داد و گفت برم شامشو بیارم
موقع شام بود که گوشی کوک زنگ خورد
با دیدن کسی که پشت خط بود اخمی کرد و خاموشش کرد..
گوشیش دوباره زنگ خورد که سریع نگا کردم و با دیدن اسم نامجون فهمیدم دوستشه..
یهو نقشهای تو سرم اومد و با لبخند ادامه غذام و خوردم...
به دلیل اینکه اتفاق خاصی تو پارتهای قبل نیفتاد یه پارت دیگه میذارم:)💜
#𝒑𝒂𝒓𝒕_7
۱۲.۱k
۲۳ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.