شاید سی سال دیگه یه دختر۱۹ ساله داشته باشم
شاید سی سال دیگه یه دختر۱۹ ساله داشته باشم
شاید نامش اوا باشد
شاید هم نوا !
شکلش نمیدانم شبیه چه کسی باشد
قدش هم نمیدانم چند سانت است
نمیدانم مانند مادرش فر پر پیچ و تاب موهایش حالت است یا صاف و بب
نمیدانم تک فرزند پدرومادرش هست
یا خواهر و برادر کوچکتر هم دارد
اما میدانم دوستش دارم
میدانم دوستم دارد
میدانم یادش داده ام در تمام طول روز حداقل یکبار پدرش راببوسد
یادش داده ام گل های اتاقش را دوست بدارد
و هر چند شب یکبار
دفتر دلنوشته اش راباز و دلش راخالی کند
یادش داده ام دردهای دلش را هرچند نا گفتنی باشد،بگوید
هراز چند گاهی که دلش گرفت
درآعوشم گریه کند
شنیدن غصه های اطرافیانش رایادش داده ام
از او خواهش کرده ام
بی تفاوت رد شدن را یاد نگیرد
یادش داده ام آخر هفته
در کافه دنج آن کوچه خلوت
با دوستانش بستنی بخورد و بخندد
دلسوزی برای گربه کوچک
یا توله سگی که در فلان کوچه میلنگید را
یادش نداده ام!
این را خودش از مادرش به ارث برده!
یادش داده ام آنقدر برای خواسته هایش بجنگد
تا همه ی همه ی خواسته هایش
خاطره شوند
نه حسرت!!
نمیگذارم نرسیدن به ارزوهایش عادت شود برایش
نمیگذارم سیاهپوش و داغدار مردن آرزوهایش شود
نمیگذارم تابلو های ایست!از رویاهایش غیر ممکن بسازد
نمیدانم سی سال دیگر چقدر توان جنگیدن دارم
اما میدانم برای رساندنش به ارزوهایش میجنگم
میجنگم تا از دست دادن را تجربه نکند..
شاید سی سال دیگر مادر خوبی باشم
درست مثل مادر خودم❤
@sahar_mozaffri
شاید نامش اوا باشد
شاید هم نوا !
شکلش نمیدانم شبیه چه کسی باشد
قدش هم نمیدانم چند سانت است
نمیدانم مانند مادرش فر پر پیچ و تاب موهایش حالت است یا صاف و بب
نمیدانم تک فرزند پدرومادرش هست
یا خواهر و برادر کوچکتر هم دارد
اما میدانم دوستش دارم
میدانم دوستم دارد
میدانم یادش داده ام در تمام طول روز حداقل یکبار پدرش راببوسد
یادش داده ام گل های اتاقش را دوست بدارد
و هر چند شب یکبار
دفتر دلنوشته اش راباز و دلش راخالی کند
یادش داده ام دردهای دلش را هرچند نا گفتنی باشد،بگوید
هراز چند گاهی که دلش گرفت
درآعوشم گریه کند
شنیدن غصه های اطرافیانش رایادش داده ام
از او خواهش کرده ام
بی تفاوت رد شدن را یاد نگیرد
یادش داده ام آخر هفته
در کافه دنج آن کوچه خلوت
با دوستانش بستنی بخورد و بخندد
دلسوزی برای گربه کوچک
یا توله سگی که در فلان کوچه میلنگید را
یادش نداده ام!
این را خودش از مادرش به ارث برده!
یادش داده ام آنقدر برای خواسته هایش بجنگد
تا همه ی همه ی خواسته هایش
خاطره شوند
نه حسرت!!
نمیگذارم نرسیدن به ارزوهایش عادت شود برایش
نمیگذارم سیاهپوش و داغدار مردن آرزوهایش شود
نمیگذارم تابلو های ایست!از رویاهایش غیر ممکن بسازد
نمیدانم سی سال دیگر چقدر توان جنگیدن دارم
اما میدانم برای رساندنش به ارزوهایش میجنگم
میجنگم تا از دست دادن را تجربه نکند..
شاید سی سال دیگر مادر خوبی باشم
درست مثل مادر خودم❤
@sahar_mozaffri
۴.۷k
۰۲ آذر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.